بسم الله الرحمن الرحیم باری الخلائق اجمعین
ثم الصلواة و السلام علی اشرف الأنبیاء و المرسلین حبیبنا و حبیب اله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد و علی اله الطیبین الطاهرین و صحبه المنتجبین
ثم الصلواة و السلام علی اشرف الأنبیاء و المرسلین حبیبنا و حبیب اله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد و علی اله الطیبین الطاهرین و صحبه المنتجبین
وَالَّذِينَ اجْتَنَبُوا الطَّاغُوتَ أَنْ يعْبُدُوهَا وَأَنَابُوا إِلَى اللَّهِ لَهُمُ الْبُشْرَى فَبَشِّرْ عِبَادِ(الزمر/17)
و کساني که از عبادت طاغوت پرهيز کردند و به سوي خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ(الزمر/18)
همان کساني که سخنان را ميشنوند و از نيکوترين آنها پيروي ميکنند؛ آنان کساني هستند که خدا هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند.
ما کیستیم! از کجا آمده ایم و به کجا می رویم؟
چه کسی ما را آورده و از ما چه می خواهد؟
اساساً در این دنیا چه کاره ایم و چه راهی را باید برویم.
اصلا چرا به سراغ دین خدا می رویم؟
راه حق کدام است؟ چه باید بکنیم؟
و کساني که از عبادت طاغوت پرهيز کردند و به سوي خداوند بازگشتند، بشارت از آن آنهاست؛ پس بندگان مرا بشارت ده!
الَّذِينَ يسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُولَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَأُولَئِكَ هُمْ أُولُو الْأَلْبَابِ(الزمر/18)
همان کساني که سخنان را ميشنوند و از نيکوترين آنها پيروي ميکنند؛ آنان کساني هستند که خدا هدايتشان کرده، و آنها خردمندانند.
ما کیستیم! از کجا آمده ایم و به کجا می رویم؟
چه کسی ما را آورده و از ما چه می خواهد؟
اساساً در این دنیا چه کاره ایم و چه راهی را باید برویم.
اصلا چرا به سراغ دین خدا می رویم؟
راه حق کدام است؟ چه باید بکنیم؟
اينها سوالاتي است كه تا براي آنها پاسخ مناسبي پيدا نكنيم نمي توانيم جهت مناسبی به زندگيمان بدهيم و مطمئن باشيم كه تنها سرمايمان را(یعنی عمر) بيهوده تلف نمي كنيم و بعدا از چگونگی مصرف آن حسرت نخواهيم خورد.
ما خالقمان را دقيقاً نمي شناسيم اما فقط مي دانيم كه او حكيم است و كار بي علت نمي كند؛ به مخلوقاتش كه نگاه مي كنيم مي بينيم كه هيچ چيز را بي دليل نيافريده و در اين دنيا هرچيزي دقيقاً همان جايي است که باید باشد! اگر هر عضوی از آن، ذره اي جابجا شود زندگي ما به خطر مي افتد و اگر اينقدر منظم نبود اصلا ما بوجود نمي آمديم انگار همه اينها را براي ما آفريده ست؛ پس هدف او از آفرینش ما چه بوده است؟!
براي چه اين همه نعمت را به ما داده است؟ براي چه به ما اختيار داده است؟ براي چه در فطرت ما خوب و بد را براي همگان مشخص كرده و به ما عقل داده است؟! مسلماً اين چنين كسي از كار خودش هدف والايي داشته و مارو براي اون خلق كرده اما آن هدف چيست؟ آيا ما آنرا مي دانیم؟!
ما زماني كه وارد اين دنيا شديم هيچ نمي دانستيم
وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(النحل/78)
و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالي که هيچ چيز نميدانستيد؛ و براي شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آوريد!
و از همان ابتدا شروع به شناخت اين جهان مي كنيم، اما مشكل اينجاست كه شناختمان بسيار محدود است و از طرفي اين جهان مملو از اسرار است كه هر چه بيشتر مي فهميم تازه متوجه مي شويم كه چقدر نادانيم و دانسته هايمان در برابر ندانسته هايمان به صفر ميل مي كند.
زماني كه در شكم مادرمان هستيم جهان را همان فضاي كوچك تصور مي كنيم و هنگامي كه به دنيا مي آييم در نگاه اول شايد تنها همان اتاق و محيط را كل جهان بدانيم و همينطور خانه، شهر، كشور، جهان، فضا و ...
وانگهی تنها شناختي كه از اينها پيدا كرده ايم نيز بسيار سطحي است و هر چه در آنها بيشتر تامل مي كنيم به جهل خود از آن بيشتر معترف مي شويم.
حکما می گویند نشانه زیاد شدن دانش انسان این است که بفهمد در این عالم هیچ نمی داند!!!
حكيم ابوعلي سينا(كه خدايش بيامرزد) می گوید : تا بدانجا رسید دانش من / / که بدانم همی که نادانم
همينقدر مي دانيم كه در اين جهان هر كاري كه ما مي كنيم اثري مي گذاريم يك اثر بر خودمان و يك اثر بر جهان اطرافمان؛ برخي از كارها نتايج مثبتي براي ما در بر دارد و موجب اصلاح مي شود و برخي نيز اثر معكوس مي گذارد و فساد و تباهي به دنبال خواهد داشت.
اما سوال اينجاست كه پس چه كنيم تا به سعادت برسيم و اصلاً آنكه ما را آفريده سعادت ما را در چه چیزی تعيين كرده است؟! و راههاي نايل آمدن به آن چيست؟
ما خالقمان را دقيقاً نمي شناسيم اما فقط مي دانيم كه او حكيم است و كار بي علت نمي كند؛ به مخلوقاتش كه نگاه مي كنيم مي بينيم كه هيچ چيز را بي دليل نيافريده و در اين دنيا هرچيزي دقيقاً همان جايي است که باید باشد! اگر هر عضوی از آن، ذره اي جابجا شود زندگي ما به خطر مي افتد و اگر اينقدر منظم نبود اصلا ما بوجود نمي آمديم انگار همه اينها را براي ما آفريده ست؛ پس هدف او از آفرینش ما چه بوده است؟!
براي چه اين همه نعمت را به ما داده است؟ براي چه به ما اختيار داده است؟ براي چه در فطرت ما خوب و بد را براي همگان مشخص كرده و به ما عقل داده است؟! مسلماً اين چنين كسي از كار خودش هدف والايي داشته و مارو براي اون خلق كرده اما آن هدف چيست؟ آيا ما آنرا مي دانیم؟!
ما زماني كه وارد اين دنيا شديم هيچ نمي دانستيم
وَاللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهَاتِكُمْ لَا تَعْلَمُونَ شَيئًا وَجَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَالْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ(النحل/78)
و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالي که هيچ چيز نميدانستيد؛ و براي شما، گوش و چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آوريد!
و از همان ابتدا شروع به شناخت اين جهان مي كنيم، اما مشكل اينجاست كه شناختمان بسيار محدود است و از طرفي اين جهان مملو از اسرار است كه هر چه بيشتر مي فهميم تازه متوجه مي شويم كه چقدر نادانيم و دانسته هايمان در برابر ندانسته هايمان به صفر ميل مي كند.
زماني كه در شكم مادرمان هستيم جهان را همان فضاي كوچك تصور مي كنيم و هنگامي كه به دنيا مي آييم در نگاه اول شايد تنها همان اتاق و محيط را كل جهان بدانيم و همينطور خانه، شهر، كشور، جهان، فضا و ...
وانگهی تنها شناختي كه از اينها پيدا كرده ايم نيز بسيار سطحي است و هر چه در آنها بيشتر تامل مي كنيم به جهل خود از آن بيشتر معترف مي شويم.
حکما می گویند نشانه زیاد شدن دانش انسان این است که بفهمد در این عالم هیچ نمی داند!!!
حكيم ابوعلي سينا(كه خدايش بيامرزد) می گوید : تا بدانجا رسید دانش من / / که بدانم همی که نادانم
همينقدر مي دانيم كه در اين جهان هر كاري كه ما مي كنيم اثري مي گذاريم يك اثر بر خودمان و يك اثر بر جهان اطرافمان؛ برخي از كارها نتايج مثبتي براي ما در بر دارد و موجب اصلاح مي شود و برخي نيز اثر معكوس مي گذارد و فساد و تباهي به دنبال خواهد داشت.
اما سوال اينجاست كه پس چه كنيم تا به سعادت برسيم و اصلاً آنكه ما را آفريده سعادت ما را در چه چیزی تعيين كرده است؟! و راههاي نايل آمدن به آن چيست؟
وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا بَاطِلًا ذَلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا فَوَيلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ(ص/27)
ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست بيهوده نيافريديم؛ اين گمان کافران است؛ واي بر کافران از آتش (دوزخ)!
يا
وَقَالُوا مَا هِي إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَنَحْيا وَمَا يهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يظُنُّونَ(الجاثية/24)
آنها گفتند: «چيزي جز همين زندگي دنياي ما در کار نيست؛ گروهي از ما ميميرند و گروهي جاي آنها را ميگيرند؛ و جز طبيعت و روزگار ما را هلاک نميکند!» آنان به اين سخن که ميگويند علمي ندارند، بلکه تنها حدس ميزنند (و گماني بيپايه دارند)!
خيلي خوب؛ اما ما كه نمي دانيم آن هدف چي است! تنها كسي كه مي داند ما براي چه آفریده شده ایم و وظيفمان چيست در واقع همان كسي است كه مارو آفریده! و بايد خودش هم به ما بگوید كه چكار بايد بكنيم به همين علت ما حتي اگر هيچ پيامبري را هم نديده باشيم يقين مي كنيم كه اين چنين خدايي حتما براي ما راهنمايي فرستاده است و اگر ما نبينيمش، حتما وجود دارد و بايد بگرديم و او را بيابيم.
به همين علت است كه سراغ فرستادگان او را مي گيريم، حتي پيش از آنكه آنان را ديده و يا درباره آنها شنيده باشيم.
ما بنده ايم، مخلوقيم، و بايد ببينيم امر مولايمان چيست همان کسی که ما را پديد آورد و طبق فرامين او عمل كنيم چراكه از آن اوييم. هر چند کمی دشوار است كه ما بتونيم پا بر روي خواسته ها و تمايلات نفسانيمان بگذاريم و به معني واقعی كلمه بتوانيم تسليم خدا شويم و جز امر او كاري نكنيم. اين مسلما كار هر كسي نيست و همتی بزرگ مي خواهد. اما اگر چنين همتي كرديم تا تسليم او شويم و جز امر او كار ديگري نكنيم اولين سوال اساسي كه ما از خود خواهيم پرسيد اين است كه حال امر او چيست و او از ما چه مي خواهد! و بايد جستجو كنيم و بيابيم(ان شاءالله).
البته از اين انسانها در تاريخ كم هم نبودند مانند سلمان فارسي(كه خدايش بيامرزد و ما را در راه او ثابت قدم نمايد) كه در يك خانواده سلطنتي زندگي مي كرد و حاضر شد از همه امكانات و مال و ثروتش بگذرد و حتي به عنوان يك برده كيلومترها راه را با پاي پياده برود و سختي هاي بسياري را تحمل كند؛ تنها به اين دليل كه حقيقت رو پيدا كرده و تنها سرمايه زندگيش(عمر) را هدر ندهد و در اين معامله بزرگ جزو زيان كاران نباشد براي اينكه بداند مولاش از او چه مي خواهد و راه صحيح كدام است(كه البته اين خداست كه ولي مومنان است و آنها را تنها نمي گذارد)
خيلي خوب فرض را بر اين مي گيریم كه كسي، تسليم خدا شد و تصميم گرفت كه صاحب خود را بندگي كند و از فرمانبرداري غير او خود داري نماید. تا اينجا وظيفه بنده است (و البته رسيدن به آن نيازمند توفيق) اما بعد چه؟ آيا اين وظيفه مولا و صاحب و خالق او نيست كه او را از دستور خود و چگونگي زيستنش مطلع سازد؟!
بيشك همينگونه است چرا كه ما جاهل مطلقيم و هيچ نمي دانيم و اوست كه از پستي وبلنديهاي مسیر آگاه است و راه نجات را خلق كرده است.
إِنَّ عَلَينَا لَلْهُدَى(الليل/12)
به يقين هدايت کردن بر ماست،
البته ما اولين انسان نبوده ايم و اين خداي مهربان و حكيم حتما براي انسانهاي پيش از ما نيز راهنما فرستاده است چرا كه آنان نيز بندگان او بودند.
به تاريخ كه مي نگريم مي بينيم افرادي بوده اند كه خود را پيام آور از سوي خدا معرفي كرده اند و گفته اند كه مأمورند تا راه را به تسليم شدگان پروردگارشان نشان دهند تا ايشان راه يابند و از اهل نجات شوند.(مانندمسیح علیه السلامو ...)اما آنان كه ديگر نيستند تا راه را به ما نشان دهند. بيشتر كه تحقيق مي كنيم مي بينيم كه از آنان كتابهايي باقي مانده كه پیروانشان مدعي هستند اينها سخنان خداست. اما آيا براستي چنين است؟ يعني ما چه حجتي مبني بر اينكه كل آنها از سوي خداست داريم؟ اينكه اصل آنها صادق بوده اند كه به نظر صحيح مي آيد(چون حتماً خداوند براي پيشينيان ما نيز راهنما فرستاده است) اما آيا ممكن نيست كه در طول تاريخ توسط قدرت طلبان و دشمنان خدا و آناني كه از عبادت او استكبار مي كنند و به جای اینکه تسلیم خدا شوند از هوای خود پیروی کرده و آن را می پرستند در آنها حذف و اضافاتي صورت گرفته باشد تا منافع آنها حفظ شود؟ و در هر صورت آيا دليلي كه ما را به صدق آنها قانع و در تبعيت از آنها مطمئن كند وجود دارد؟ آيا ما مي توانيم از گمان خود پيروي كنيم و فرض را بر اين بگيريم كه ان شاءالله تحريفي صورت نگرفته است؟! اگر تحريف انجام شده بود و ما در واقع از سخنان غير خدا(باطل) اطاعت كرده باشیم آيا خود را به هلاكت نينداخته ايم و مي توانيم در برابر خداي خود پاسخگو باشيم؟ آیا اگر دستورات غیر او را اطاعت کنیم غیر او را نپرستیده ام و در شرک و گمراهی آشکار قرار نگرفته ایم؟
ما آسمان و زمين و آنچه را ميان آنهاست بيهوده نيافريديم؛ اين گمان کافران است؛ واي بر کافران از آتش (دوزخ)!
يا
وَقَالُوا مَا هِي إِلَّا حَياتُنَا الدُّنْيا نَمُوتُ وَنَحْيا وَمَا يهْلِكُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُمْ بِذَلِكَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا يظُنُّونَ(الجاثية/24)
آنها گفتند: «چيزي جز همين زندگي دنياي ما در کار نيست؛ گروهي از ما ميميرند و گروهي جاي آنها را ميگيرند؛ و جز طبيعت و روزگار ما را هلاک نميکند!» آنان به اين سخن که ميگويند علمي ندارند، بلکه تنها حدس ميزنند (و گماني بيپايه دارند)!
خيلي خوب؛ اما ما كه نمي دانيم آن هدف چي است! تنها كسي كه مي داند ما براي چه آفریده شده ایم و وظيفمان چيست در واقع همان كسي است كه مارو آفریده! و بايد خودش هم به ما بگوید كه چكار بايد بكنيم به همين علت ما حتي اگر هيچ پيامبري را هم نديده باشيم يقين مي كنيم كه اين چنين خدايي حتما براي ما راهنمايي فرستاده است و اگر ما نبينيمش، حتما وجود دارد و بايد بگرديم و او را بيابيم.
به همين علت است كه سراغ فرستادگان او را مي گيريم، حتي پيش از آنكه آنان را ديده و يا درباره آنها شنيده باشيم.
ما بنده ايم، مخلوقيم، و بايد ببينيم امر مولايمان چيست همان کسی که ما را پديد آورد و طبق فرامين او عمل كنيم چراكه از آن اوييم. هر چند کمی دشوار است كه ما بتونيم پا بر روي خواسته ها و تمايلات نفسانيمان بگذاريم و به معني واقعی كلمه بتوانيم تسليم خدا شويم و جز امر او كاري نكنيم. اين مسلما كار هر كسي نيست و همتی بزرگ مي خواهد. اما اگر چنين همتي كرديم تا تسليم او شويم و جز امر او كار ديگري نكنيم اولين سوال اساسي كه ما از خود خواهيم پرسيد اين است كه حال امر او چيست و او از ما چه مي خواهد! و بايد جستجو كنيم و بيابيم(ان شاءالله).
البته از اين انسانها در تاريخ كم هم نبودند مانند سلمان فارسي(كه خدايش بيامرزد و ما را در راه او ثابت قدم نمايد) كه در يك خانواده سلطنتي زندگي مي كرد و حاضر شد از همه امكانات و مال و ثروتش بگذرد و حتي به عنوان يك برده كيلومترها راه را با پاي پياده برود و سختي هاي بسياري را تحمل كند؛ تنها به اين دليل كه حقيقت رو پيدا كرده و تنها سرمايه زندگيش(عمر) را هدر ندهد و در اين معامله بزرگ جزو زيان كاران نباشد براي اينكه بداند مولاش از او چه مي خواهد و راه صحيح كدام است(كه البته اين خداست كه ولي مومنان است و آنها را تنها نمي گذارد)
خيلي خوب فرض را بر اين مي گيریم كه كسي، تسليم خدا شد و تصميم گرفت كه صاحب خود را بندگي كند و از فرمانبرداري غير او خود داري نماید. تا اينجا وظيفه بنده است (و البته رسيدن به آن نيازمند توفيق) اما بعد چه؟ آيا اين وظيفه مولا و صاحب و خالق او نيست كه او را از دستور خود و چگونگي زيستنش مطلع سازد؟!
بيشك همينگونه است چرا كه ما جاهل مطلقيم و هيچ نمي دانيم و اوست كه از پستي وبلنديهاي مسیر آگاه است و راه نجات را خلق كرده است.
إِنَّ عَلَينَا لَلْهُدَى(الليل/12)
به يقين هدايت کردن بر ماست،
البته ما اولين انسان نبوده ايم و اين خداي مهربان و حكيم حتما براي انسانهاي پيش از ما نيز راهنما فرستاده است چرا كه آنان نيز بندگان او بودند.
به تاريخ كه مي نگريم مي بينيم افرادي بوده اند كه خود را پيام آور از سوي خدا معرفي كرده اند و گفته اند كه مأمورند تا راه را به تسليم شدگان پروردگارشان نشان دهند تا ايشان راه يابند و از اهل نجات شوند.(مانندمسیح علیه السلامو ...)اما آنان كه ديگر نيستند تا راه را به ما نشان دهند. بيشتر كه تحقيق مي كنيم مي بينيم كه از آنان كتابهايي باقي مانده كه پیروانشان مدعي هستند اينها سخنان خداست. اما آيا براستي چنين است؟ يعني ما چه حجتي مبني بر اينكه كل آنها از سوي خداست داريم؟ اينكه اصل آنها صادق بوده اند كه به نظر صحيح مي آيد(چون حتماً خداوند براي پيشينيان ما نيز راهنما فرستاده است) اما آيا ممكن نيست كه در طول تاريخ توسط قدرت طلبان و دشمنان خدا و آناني كه از عبادت او استكبار مي كنند و به جای اینکه تسلیم خدا شوند از هوای خود پیروی کرده و آن را می پرستند در آنها حذف و اضافاتي صورت گرفته باشد تا منافع آنها حفظ شود؟ و در هر صورت آيا دليلي كه ما را به صدق آنها قانع و در تبعيت از آنها مطمئن كند وجود دارد؟ آيا ما مي توانيم از گمان خود پيروي كنيم و فرض را بر اين بگيريم كه ان شاءالله تحريفي صورت نگرفته است؟! اگر تحريف انجام شده بود و ما در واقع از سخنان غير خدا(باطل) اطاعت كرده باشیم آيا خود را به هلاكت نينداخته ايم و مي توانيم در برابر خداي خود پاسخگو باشيم؟ آیا اگر دستورات غیر او را اطاعت کنیم غیر او را نپرستیده ام و در شرک و گمراهی آشکار قرار نگرفته ایم؟
وَمَا يتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يفْعَلُونَ(يونس/36)
و بيشتر آنها، جز از گمان (و پندارهاي بياساس)، پيروي نميکنند؛ (در حالي که) گمان، هرگز انسان را از حق بينياز نميسازد (و به حق نميرساند)! به يقين، خداوند از آنچه انجام ميدهند، آگاه است!
چرا كه اگر غير از دستور و فرمان خدا باشد مسلما باطل است و راهي ناصحيح؛ و عمل به آنهرگز ما را به مقصود نخواهد رساند.
فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ
و همو بوده است که ما را به عدم پیروی از هر امر گمانی فراخوانده است.
وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا(الإسراء/36)
از آنچه به آن آگاهي نداري، پيروي مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.
ما سراغ دين خدا آمده بوديم تا از دستورات او آگاهي يابيم و زندگي خودمان را بر اساس امر مولايمان بسازيم اما آيا مي توانيم به ظنيات و اموري شك آلود بسنده كنيم در حالي كه عقل( و هم خود قرآن كريم) ما را از آن بازمي دارد؟ آيا آن قادر متعال نمي توانست و نمي بايست كه دستوراتش را به دست ما بندگانش برساند؟! البته به طور يقيني و بدور از هر گونه شبهه اي؟ سبحان الله
پسنمی توان سخنان اهل کتاب را پذیرفت و از آیین آنها پیروی کرد و باید به دنبال راه نجات از این سرگردانیها و هلاکت بود چرا که ما مطمئنیم که خدای متعال ما، ما را بیهوده نیافریده و حکیم است.
پس از مدتی قرآن را می یابیم که نقطه اتکای بسیار مناسبی است و کلامش دلنشین است و معجزه اش همراه با خود آن است.
بسیار خوب الحمدلله که راه هدایت دارد خود را می نمایاند اما به قرآن که می نگریم می بینیم که این کتاب مقدس بیش از ۱۴۰۰ سال است که نازل شده است و بنا به گفته خود آن براي همه مردم است و همه زمانها! جل الخالق! بي شك اين نيز از معجزات چنين كتابي است چراكه هر نوشته اي تنها براي مخاطب خاص خود نوشته مي شود و اگر كسي بخواهد كتابي را براي بيش از يك گروه از مخاطبين بنويسد با مشكلی جدی روبروست (مثلا يك كتاب براي مخاطبين كودك را نمي توان با كتابي كه براي يك پروفسور شيمي نوشته مي شود مقايسه كرد و اين را نيز با يك كتاب براي يك فيسوف! تازه همه اينان برای يك زمانند!) و قرآن كتابيست فرا زماني و براي مخاطب عام. اين حرف بسيار بزرگي است.
وقتي كه به اين كتاب عظيم نگاه مي كنيم مي بينيم كه در آن مسائل بسيار كلي بيان شده اند اما آيا اين مسائل كلي مي تواند پاسخگوي زندگي ما باشد؟! پاسخ مشخص است من مي خواهم اعمال خود را با توجه به دستورات خداي خود سازمان دهم اما آيا در قرآن کریم دقيقاً بيان شده است كه من بايد چه بكنم؟ از مسائل كوچك و جزئي گرفته تا مسائل بزرگ. مثلا قرآن مي فرمايد كه نماز بخوانيد اما آيا كيفيت نماز(مثل تعداد ركعتهاي آن و اجزاي تشكيل دهنده آن و اوقات دقيق آن و ...) مشخص شده است؟ يا مثلاً قرآن به ما دستور جهاد و جنگ با دشمنان قسم خورده خدا را مي دهد اما آيا معيار ما براي شناخت دقیق و قطعی جبهه حق و باطل هم مشخص است؟! يعني با چه معياري مي توان يقين كرد كه اكنون جبهه مقابل ما دشمن خدايند و جهاد بر مسلمانان واجب است؟ اگر اشتباه كنيم چه؟ اگر شياطين باطل را در لباس حق بر ما جلوه دادند و ما درواقع عليه خدا جنگيديم و افرادي بي گناه را شهيد كرديم چه؟ آيا مي توانيم پاسخگوي خونهاي بي گناه و پروردگار آنها در برابر ضربه اي كه به دين خدا زديم باشيم؟ و مثالهاي بسيار ديگر كه ما تقريبا در همه مسائل ما را با مشكل مواجه مي كنند.
به مسلمانان كه مي نگريم مي بينيم كه مذاهب بسياري دارند. از آنها سوال مي كنيم كه اين مذاهب چه هستند. پاسخ مي گويند كه هر گروهي با توجه به فهمي كه از قرآن داشته و شيوه اي را كه براي فهم مصداقهاي فرمان خدا انتخاب كردهفرقه و مذهب خاصي را تشكيل داده و شگفتا كه همه آنان به همين كتاب معتقدند و همه گفته هايشان بر اساس قرآن است!!!
از موارد جزئي گرفته تا مسائل اصلي و حياتي بين مسلمانان محل اختلاف شده است. مثلا در روايات داريم كه هنگامي كه پيامبر اكرم(صل الله عليه و اله و سلم) وضو مي گرفتند مسلمانان جمع ميشدند و از آب وضوي ايشان تبرك مي جستند. يعني همه وضوي ايشان را ديده اند وبا وجود اينكه حتي دستور چگونگي وضوگرفتن در قرآن نيز آمده است (بر خلاف بسياري از موارد ديگر كه كاملاً كلي است مانند نمازخواندن)در باره آن بین مسلمین اختلافی تارخی وجود دارد. و با وجود کتاب واحد، بين معتقدين به قرآن در نوع تفسير آيات و تاريخهايي كه از پيامبر اكرم
نقل مي كنند اختلاف است! و هيچ برهاني براي يقين پيدا كردن حتي درباره اين مورد كوچك نيز يافت نمي شود. يعني هم، از طرفي آن تاريخ كاملاً قابل ظن و شك است و هم از طرف دیگر، از آن آيه مي توان همه اين تفاسير را بيرون آورد! البته اين خيلي مسئله مهمی نيست. كاش اختلافات به همين جا ختم مي شد!!! گاه اختلافات در بين معتقدين به همين كتاب آنقدر بالا مي گيرد كه انسان را مي لرزاند! مثلا گروهي از مسلمانان بر اساس برخي از آيات مباركه قرآن کریم معتقد به جسماني بودند خدا شده اند و مي گويند كه انسانها بعد از مرگ خدا را مي بينند!!! يعني اختلاف آنها به اساسي ترين پايه دين، يعني توحيد هم كشيده استو ما نمي توانيم سخن هيچ كدام را بر اسلاس حجتي محكم برديگري ترجيح دهيم چراكه همه آنها سخنانشان مستند به قرآن است و همه آنها به عنوان فرقه ها و مذاهب اسلامي مطرحند! يعني مثلا هيچ گروه و مذهبي در غالب اسلام نمي تواند ادعا كند كه(نعوذبالله) خدا ۲ تاست! چرا كه قرآن صريحاً مي فرمايد كه خدايي جز خداي يگانه نيست واگر گروهي چنين ادعايي كنند ديگر نمي توانند درغالب مذاهب اسلامي مطرح شوند. پس اینها جزو مسلمات قرآن نبوده اند.
اين ديگر چه ديني مي تواند باشد كه خدا براي راهنمايي من فرستاده باشد؟! پس از طي اينهمه راه باز هم به سرگرداني بزرگ و اينبار بلكه بزرگتر رسيده ايم!!! كه نه عقل و نه خود قرآن نيز آن را تاييد نمي كند و ما را به شدت از پيروي از آن و باقی ماندن در چنين حالتي بازمي دارد.
چرا كه اگر ما به غير از دستورات و خداي متعال عمل کنیم و در غیر از مسیری که براي ما تعيين كرده است حركت كنيم مانند رها كردن تيري در تاريكي است كه چون تاوان اين عمل تنها سرمايه ما، یعنی عمر ماست هرگز هيچ عقل سليمي آن را نمي پذيرد و از خدا انتظار نشان دادن راه كمال و سعادت را دارد.
ادامه دارد ان شاءالله...
چرا كه اگر غير از دستور و فرمان خدا باشد مسلما باطل است و راهي ناصحيح؛ و عمل به آنهرگز ما را به مقصود نخواهد رساند.
فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلاَّ الضَّلاَلُ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ
و همو بوده است که ما را به عدم پیروی از هر امر گمانی فراخوانده است.
وَلَا تَقْفُ مَا لَيسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا(الإسراء/36)
از آنچه به آن آگاهي نداري، پيروي مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.
ما سراغ دين خدا آمده بوديم تا از دستورات او آگاهي يابيم و زندگي خودمان را بر اساس امر مولايمان بسازيم اما آيا مي توانيم به ظنيات و اموري شك آلود بسنده كنيم در حالي كه عقل( و هم خود قرآن كريم) ما را از آن بازمي دارد؟ آيا آن قادر متعال نمي توانست و نمي بايست كه دستوراتش را به دست ما بندگانش برساند؟! البته به طور يقيني و بدور از هر گونه شبهه اي؟ سبحان الله
پسنمی توان سخنان اهل کتاب را پذیرفت و از آیین آنها پیروی کرد و باید به دنبال راه نجات از این سرگردانیها و هلاکت بود چرا که ما مطمئنیم که خدای متعال ما، ما را بیهوده نیافریده و حکیم است.
پس از مدتی قرآن را می یابیم که نقطه اتکای بسیار مناسبی است و کلامش دلنشین است و معجزه اش همراه با خود آن است.
بسیار خوب الحمدلله که راه هدایت دارد خود را می نمایاند اما به قرآن که می نگریم می بینیم که این کتاب مقدس بیش از ۱۴۰۰ سال است که نازل شده است و بنا به گفته خود آن براي همه مردم است و همه زمانها! جل الخالق! بي شك اين نيز از معجزات چنين كتابي است چراكه هر نوشته اي تنها براي مخاطب خاص خود نوشته مي شود و اگر كسي بخواهد كتابي را براي بيش از يك گروه از مخاطبين بنويسد با مشكلی جدی روبروست (مثلا يك كتاب براي مخاطبين كودك را نمي توان با كتابي كه براي يك پروفسور شيمي نوشته مي شود مقايسه كرد و اين را نيز با يك كتاب براي يك فيسوف! تازه همه اينان برای يك زمانند!) و قرآن كتابيست فرا زماني و براي مخاطب عام. اين حرف بسيار بزرگي است.
وقتي كه به اين كتاب عظيم نگاه مي كنيم مي بينيم كه در آن مسائل بسيار كلي بيان شده اند اما آيا اين مسائل كلي مي تواند پاسخگوي زندگي ما باشد؟! پاسخ مشخص است من مي خواهم اعمال خود را با توجه به دستورات خداي خود سازمان دهم اما آيا در قرآن کریم دقيقاً بيان شده است كه من بايد چه بكنم؟ از مسائل كوچك و جزئي گرفته تا مسائل بزرگ. مثلا قرآن مي فرمايد كه نماز بخوانيد اما آيا كيفيت نماز(مثل تعداد ركعتهاي آن و اجزاي تشكيل دهنده آن و اوقات دقيق آن و ...) مشخص شده است؟ يا مثلاً قرآن به ما دستور جهاد و جنگ با دشمنان قسم خورده خدا را مي دهد اما آيا معيار ما براي شناخت دقیق و قطعی جبهه حق و باطل هم مشخص است؟! يعني با چه معياري مي توان يقين كرد كه اكنون جبهه مقابل ما دشمن خدايند و جهاد بر مسلمانان واجب است؟ اگر اشتباه كنيم چه؟ اگر شياطين باطل را در لباس حق بر ما جلوه دادند و ما درواقع عليه خدا جنگيديم و افرادي بي گناه را شهيد كرديم چه؟ آيا مي توانيم پاسخگوي خونهاي بي گناه و پروردگار آنها در برابر ضربه اي كه به دين خدا زديم باشيم؟ و مثالهاي بسيار ديگر كه ما تقريبا در همه مسائل ما را با مشكل مواجه مي كنند.
به مسلمانان كه مي نگريم مي بينيم كه مذاهب بسياري دارند. از آنها سوال مي كنيم كه اين مذاهب چه هستند. پاسخ مي گويند كه هر گروهي با توجه به فهمي كه از قرآن داشته و شيوه اي را كه براي فهم مصداقهاي فرمان خدا انتخاب كردهفرقه و مذهب خاصي را تشكيل داده و شگفتا كه همه آنان به همين كتاب معتقدند و همه گفته هايشان بر اساس قرآن است!!!
از موارد جزئي گرفته تا مسائل اصلي و حياتي بين مسلمانان محل اختلاف شده است. مثلا در روايات داريم كه هنگامي كه پيامبر اكرم(صل الله عليه و اله و سلم) وضو مي گرفتند مسلمانان جمع ميشدند و از آب وضوي ايشان تبرك مي جستند. يعني همه وضوي ايشان را ديده اند وبا وجود اينكه حتي دستور چگونگي وضوگرفتن در قرآن نيز آمده است (بر خلاف بسياري از موارد ديگر كه كاملاً كلي است مانند نمازخواندن)در باره آن بین مسلمین اختلافی تارخی وجود دارد. و با وجود کتاب واحد، بين معتقدين به قرآن در نوع تفسير آيات و تاريخهايي كه از پيامبر اكرم

اين ديگر چه ديني مي تواند باشد كه خدا براي راهنمايي من فرستاده باشد؟! پس از طي اينهمه راه باز هم به سرگرداني بزرگ و اينبار بلكه بزرگتر رسيده ايم!!! كه نه عقل و نه خود قرآن نيز آن را تاييد نمي كند و ما را به شدت از پيروي از آن و باقی ماندن در چنين حالتي بازمي دارد.
چرا كه اگر ما به غير از دستورات و خداي متعال عمل کنیم و در غیر از مسیری که براي ما تعيين كرده است حركت كنيم مانند رها كردن تيري در تاريكي است كه چون تاوان اين عمل تنها سرمايه ما، یعنی عمر ماست هرگز هيچ عقل سليمي آن را نمي پذيرد و از خدا انتظار نشان دادن راه كمال و سعادت را دارد.
ادامه دارد ان شاءالله...
تعليق