اللهم صلي علي محمد و ال محمد
بهار آمد جواني را پس از پيري ز سر گيرم
كنار يار بنشينم ز عمر خود ثمر گيرم
به گلشن باز گردم با گل و گلبن در آميزم
به طرف بوستان دلدار مهوش را به بر گيرم
خزان و زردي آن را نهم در پشت سر روزي
كه در گلزار جان از گلعذار خود خبر گيرم
پر و بالم كه در دِي از غم دلدار پرپر شد
به فروردين به ياد وصل دلبر بال و پر گيرم
به هنگام خزان در اين خراب آباد بنشينم
بهار آمد كه بهر وصل او بار سفر گيرم
اگر ساقي از آن جامي كه بر عشق افشاند
بيفشاند به مستي از رخ او پرده بر گيرم
امام خميني رحمة الله عليه
بهار آمد جواني را پس از پيري ز سر گيرم
كنار يار بنشينم ز عمر خود ثمر گيرم
به گلشن باز گردم با گل و گلبن در آميزم
به طرف بوستان دلدار مهوش را به بر گيرم
خزان و زردي آن را نهم در پشت سر روزي
كه در گلزار جان از گلعذار خود خبر گيرم
پر و بالم كه در دِي از غم دلدار پرپر شد
به فروردين به ياد وصل دلبر بال و پر گيرم
به هنگام خزان در اين خراب آباد بنشينم
بهار آمد كه بهر وصل او بار سفر گيرم
اگر ساقي از آن جامي كه بر عشق افشاند
بيفشاند به مستي از رخ او پرده بر گيرم
امام خميني رحمة الله عليه