بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم صلي على محمد و آل محمد والعن اعدائهم
« عدي بن حاتم طائي يكي از شيفتگان و ارادتمندان مولا علي عليه السلام بود, بشنويم. اين حكايت از كتاب « درسايه آفتاب » نقل قول مي شود:
« عدي بن حاتم » يكي از كبار صحابه و ازعلاقه مندان مولاي متقيان است. اين مرد در اواخرعمر رسول خدا (ص) اسلام آورد و اسلامش نيكو شد. در زمان خلافت علي (ع) در خدمت آن حضرت بود و سه پسرش به نام طريف و طرفه و طارف در ركاب آن حضرت در صفين شهيد شدند.
بعد از شهادت مولا علي (ع) و استقرار خلافت معاويه, روزي بر معاويه وارد شد. معاويه براي اينكه با يادآوري داغ فرزندان « عدي, » او را وادار كند كه درباره علي عليه السلام مطابق ميل معاويه حرفي بزند به او گفت: « پسرانت طرفه و طريف و طارف چه شدند »
عدي با كمال متانت و خونسردي گفت: « در صفين پيشاپيش علي شهيد شدند. » و مخصوصا كلمه « پيشاپيش علي » را افزود تا رضايت و افتخار خود را برساند.
معاويه گفت: « علي درباره تو انصاف را رعايت نكرد كه پسران تو را پيشاپيش جبهه فرستاد تا كشته شدند و پسران خود را در پشت جبهه نگهداشت كه زنده ماندند. »
عدي گفت: « شايد من درباره علي انصاف را رعايت نكردم كه او كشته شد و من زنده ماندم. »
معاويه ديد از نقشه خود نتيجه نمي گيرد, پس لحن خود را عوض كرد و گفت: « اوصاف علي را براي من بگو. » عدي گفت: « مرا معذور بدار. »
معاويه گفت كه ممكن نيست. پس عدي گفت: « به خدا قسم علي ژرف نظر و نيرومند بود. به عدالت سخن مي گفت و با قاطعيت فيصله مي داد. علم وحكمت از اطرافش مي جوشيد. از زرق و برق دنيا متنفر و با شب و تنهايي شب مانوس بود. زياد اشك مي ريخت و بسيار فكر مي كرد. در خلوت از نفس خود حساب مي كشيد و بر گذشته دست ندامت مي سود. لباس كوتاه و زندگي فقيرانه را مي پسنديد. در ميان ما كه بود, مانند يكي از ما بود. اگر
چيزي از او مي خواستيم, مي پذيرفت و اگر به حضورش مي رفتيم, ما را نزديك خود مي برد و از ما فاصله نمي گرفت. با اينهمه كه هيچ به خود بندي نداشت, آنقدر با هيبت بود كه در حضورش جرات تكلم نداشتيم و آنقدر عظمت داشت كه چشمها را به طرفش بلند نمي كرديم. وقتي كه لبخند مي زد, دندان هايش مانند يك رشته مرواريد به نظر
مي آمد. اهل ديانت و تقوا را احترام مي كرد و نسبت به بينوايان, مهر مي ورزيد. نه نيرومند از او بيم داشت و نه ناتوان از عدالتش نوميد مي شد. به خدا قسم يك شب به چشم خود ديدم كه در محراب عبادت ايستاده بود, در حالي كه شب, تاريكي خود را همه جا كشيده بود. اشك هايش بر محاسنش مي غلطيد. مانند مارگزيده به خود مي پيچيد و مانند مصيبت ديده ها مي گريست. الان گويا كه آوازش را با گوشم مي شنوم كه مي گفت: « اي دنيا, آيا متعرض من شده اي و به من رو آورده اي برو و ديگري را بفريب. وقت تو نرسيده است. من تو را سه طلاقه كرده ام و رجوعي دركار نيست. لذت تو ناچيز و اهميت تو اندك است. آه, آه! از توشه اندك و سفر طولاني و انيس كم. »
سخن عدي كه به اينجا رسيد, اشك معاويه سرازير شد. شروع به گريستن كرد و اشك هايش را با آستين پاك نمود. آنگاه گفت: « خداوند رحمت كند علي را. همين طور بود كه گفتي. اكنون بگو حالت تو در فراق او چگونه است » عدي گفت: « مانند زني كه فرزندش را در دامنش سر بريده باشند. »
معاويه گفت: « آيا هيچ فراموشش مي كني »
عدي پاسخ داد: « مگر روزگار مي گذارد كه فراموشش كنم » !Œ
. . . آري علي عليه السلام, آن عصاره تقوا و جهاد, شخصيتي به وسعت تاريخ و پهناوري جهان دارد و هر چه از او بگويم, باز هم قطره اي از درياي وجود او نخواهد شد, حتي اگر ساليان سال به مرور و تكرار گفته ها و رفتار او بپردازيم. اما اگر نمي توان چون علي بود, مي توان او را پشتوانه خود قرار داد, به او نزديك شد, دستورالعمل هاي حيات بخش و شگرف او را شنيد, شاگرد مكتب و پاسدار حرمت حريت او بود, هدفش را پي گرفت و دل به راهش سپرد و به فرموده مقام معظم رهبري: « علي بن ابيطالب (ع ) هم داراي شخصيت فردي به عنوان يك مسلمان و يك انسان است, هم به عنوان يك شهروند در جامعه اسلامي و هم به عنوان يك حاكم, يك سياستمدار, يك تدبيركننده امور و يك مجاهد في سبيل الله مطرح است. او ازهمه اين جهات قابل تاسي است. ما به تاسي و پيروي كردن از اميرالمومنين احتياج داريم. . . تقواي اميرالمومنين و پارسايي و نزديكي و دلسوزي او نسبت به قشرهاي ضعيف و محروم, كاركرد رخشان او براي خدا, استقامت و خستگي ناپذيري او در راه هدف هاي متعالي, هر كدام سرفصلي است كه مسئولان مختلف مي توانند خود و مجموعه زيرنظر خودشان را در جهت اينها و يا لااقل در جهت يكي از اين سرفصل ها توجيه كنند و به حركت و تلاش وادارند.. . آنچه مهم است علي وار شدن يا اگر اين را براي خودمان مبالغه آميز بدانيم, حركت به سوي علي وار شدن است. »
اللهم صلي على محمد و آل محمد والعن اعدائهم
« عدي بن حاتم طائي يكي از شيفتگان و ارادتمندان مولا علي عليه السلام بود, بشنويم. اين حكايت از كتاب « درسايه آفتاب » نقل قول مي شود:
« عدي بن حاتم » يكي از كبار صحابه و ازعلاقه مندان مولاي متقيان است. اين مرد در اواخرعمر رسول خدا (ص) اسلام آورد و اسلامش نيكو شد. در زمان خلافت علي (ع) در خدمت آن حضرت بود و سه پسرش به نام طريف و طرفه و طارف در ركاب آن حضرت در صفين شهيد شدند.
بعد از شهادت مولا علي (ع) و استقرار خلافت معاويه, روزي بر معاويه وارد شد. معاويه براي اينكه با يادآوري داغ فرزندان « عدي, » او را وادار كند كه درباره علي عليه السلام مطابق ميل معاويه حرفي بزند به او گفت: « پسرانت طرفه و طريف و طارف چه شدند »
عدي با كمال متانت و خونسردي گفت: « در صفين پيشاپيش علي شهيد شدند. » و مخصوصا كلمه « پيشاپيش علي » را افزود تا رضايت و افتخار خود را برساند.
معاويه گفت: « علي درباره تو انصاف را رعايت نكرد كه پسران تو را پيشاپيش جبهه فرستاد تا كشته شدند و پسران خود را در پشت جبهه نگهداشت كه زنده ماندند. »
عدي گفت: « شايد من درباره علي انصاف را رعايت نكردم كه او كشته شد و من زنده ماندم. »
معاويه ديد از نقشه خود نتيجه نمي گيرد, پس لحن خود را عوض كرد و گفت: « اوصاف علي را براي من بگو. » عدي گفت: « مرا معذور بدار. »
معاويه گفت كه ممكن نيست. پس عدي گفت: « به خدا قسم علي ژرف نظر و نيرومند بود. به عدالت سخن مي گفت و با قاطعيت فيصله مي داد. علم وحكمت از اطرافش مي جوشيد. از زرق و برق دنيا متنفر و با شب و تنهايي شب مانوس بود. زياد اشك مي ريخت و بسيار فكر مي كرد. در خلوت از نفس خود حساب مي كشيد و بر گذشته دست ندامت مي سود. لباس كوتاه و زندگي فقيرانه را مي پسنديد. در ميان ما كه بود, مانند يكي از ما بود. اگر
چيزي از او مي خواستيم, مي پذيرفت و اگر به حضورش مي رفتيم, ما را نزديك خود مي برد و از ما فاصله نمي گرفت. با اينهمه كه هيچ به خود بندي نداشت, آنقدر با هيبت بود كه در حضورش جرات تكلم نداشتيم و آنقدر عظمت داشت كه چشمها را به طرفش بلند نمي كرديم. وقتي كه لبخند مي زد, دندان هايش مانند يك رشته مرواريد به نظر
مي آمد. اهل ديانت و تقوا را احترام مي كرد و نسبت به بينوايان, مهر مي ورزيد. نه نيرومند از او بيم داشت و نه ناتوان از عدالتش نوميد مي شد. به خدا قسم يك شب به چشم خود ديدم كه در محراب عبادت ايستاده بود, در حالي كه شب, تاريكي خود را همه جا كشيده بود. اشك هايش بر محاسنش مي غلطيد. مانند مارگزيده به خود مي پيچيد و مانند مصيبت ديده ها مي گريست. الان گويا كه آوازش را با گوشم مي شنوم كه مي گفت: « اي دنيا, آيا متعرض من شده اي و به من رو آورده اي برو و ديگري را بفريب. وقت تو نرسيده است. من تو را سه طلاقه كرده ام و رجوعي دركار نيست. لذت تو ناچيز و اهميت تو اندك است. آه, آه! از توشه اندك و سفر طولاني و انيس كم. »
سخن عدي كه به اينجا رسيد, اشك معاويه سرازير شد. شروع به گريستن كرد و اشك هايش را با آستين پاك نمود. آنگاه گفت: « خداوند رحمت كند علي را. همين طور بود كه گفتي. اكنون بگو حالت تو در فراق او چگونه است » عدي گفت: « مانند زني كه فرزندش را در دامنش سر بريده باشند. »
معاويه گفت: « آيا هيچ فراموشش مي كني »
عدي پاسخ داد: « مگر روزگار مي گذارد كه فراموشش كنم » !Œ
. . . آري علي عليه السلام, آن عصاره تقوا و جهاد, شخصيتي به وسعت تاريخ و پهناوري جهان دارد و هر چه از او بگويم, باز هم قطره اي از درياي وجود او نخواهد شد, حتي اگر ساليان سال به مرور و تكرار گفته ها و رفتار او بپردازيم. اما اگر نمي توان چون علي بود, مي توان او را پشتوانه خود قرار داد, به او نزديك شد, دستورالعمل هاي حيات بخش و شگرف او را شنيد, شاگرد مكتب و پاسدار حرمت حريت او بود, هدفش را پي گرفت و دل به راهش سپرد و به فرموده مقام معظم رهبري: « علي بن ابيطالب (ع ) هم داراي شخصيت فردي به عنوان يك مسلمان و يك انسان است, هم به عنوان يك شهروند در جامعه اسلامي و هم به عنوان يك حاكم, يك سياستمدار, يك تدبيركننده امور و يك مجاهد في سبيل الله مطرح است. او ازهمه اين جهات قابل تاسي است. ما به تاسي و پيروي كردن از اميرالمومنين احتياج داريم. . . تقواي اميرالمومنين و پارسايي و نزديكي و دلسوزي او نسبت به قشرهاي ضعيف و محروم, كاركرد رخشان او براي خدا, استقامت و خستگي ناپذيري او در راه هدف هاي متعالي, هر كدام سرفصلي است كه مسئولان مختلف مي توانند خود و مجموعه زيرنظر خودشان را در جهت اينها و يا لااقل در جهت يكي از اين سرفصل ها توجيه كنند و به حركت و تلاش وادارند.. . آنچه مهم است علي وار شدن يا اگر اين را براي خودمان مبالغه آميز بدانيم, حركت به سوي علي وار شدن است. »