إعـــــــلان

تقليص

للاشتراك في (قناة العلم والإيمان): واتساب - يوتيوب

شاهد أكثر
شاهد أقل

پيشواى دوم حضرت امام حسن عليه السلام

تقليص
X
  •  
  • تصفية - فلترة
  • الوقت
  • عرض
إلغاء تحديد الكل
مشاركات جديدة

  • پيشواى دوم حضرت امام حسن عليه السلام

    اللهم صل علي محمد و ال محمد

    ولادت
    نواده‏ى پيامبر عزيز اسلام (ص) ،و نخستين فرزند امير مؤمنان على و فاطمه عليهما السلام در نيمه‏ى ماه رمضان،در سال سوم هجرى،چشم به جهان گشود. (1) پيامبر (ص) براى گفتن تهنيت،به خانه‏ى على آمد و نام او را،از سوى خدا«حسن‏»نهاد. (2)

    با پيامبر
    حدود هفت‏سال از زندگى اين نواده،با پيامبر عزيز اسلام (ص) گذشت (3) .پدر بزرگ مهربان،او را سخت دوست مى‏داشت:

    چه بسيار كه او را بر شانه مى‏نهاد و مى‏گفت:خداوندا،من دوستش دارم،تو نيز او را وست‏بدار!» (4) ...«آنكه حسن و حسين را دوست‏بدارد،مرا دوست داشته است و آنكه با ايندو كينه ورزد و ايشان را دشمن بدارد،با من دشمنكامى كرده است...» (5)

    و هم مى‏فرمود:«حسن و حسين،سرور جوانان بهشتند» (6) .

    و نيز مى‏فرمود:«اين دو فرزند من،امامند،چه قيام كنند و چه نكنند (7) ».

    بزرگى منش و سترگى روح آن امام،چندان بود كه پيامبر ارجمند اسلام (ص) او را با خردى سال و كمى سن،در برخى از عهدنامه‏ها،گواه مى‏گرفت،واقدى آورده است كه:پيامبر، براى‏«ثقيف‏»عهد ذمه بست،خالد بن سعيد آنرا نوشت و امام حسن و امام حسين-درود خدا بر آنان-آنرا گواهى فرمودند (8) .

    و هم،آنگاه كه پيامبر به امر خدا،با اهل نجران،به‏«مباهله‏»برخاست،امام حسن و امام حسين و حضرت على و فاطمه (ع) را نيز به فرمان خداى،همراه خويش برد و آيه‏ى تطهير در پاكدامنى آن گراميان فرود آمد (9) .

    با امير مؤمنان (ع)
    امام حسن (ع) همراه و هماهنگ پدر بود و از بيدادگران انتقاد و از ستمديدگان حمايت مى‏كرد.

    به هنگامى كه ابو ذر به ربذه تبعيد مى‏شد، عثمان دستور داد هيچكس او را بدرقه نكند،اما امام حسن و برادر گراميش،همراه با پدر بزرگوارشان،از آن آزاده‏ى آواره،به گرمى بدرقه كردند...و به هنگام بدرود،از حكومت عثمان ابراز بيزارى نمودند و ابو ذر را به شكيبايى و پايدارى پند دادند (10) .

    به سال 36 هجرى با پدر از مدينه به سوى بصره آمد تا آتش جنگ جمل را كه عايشه و طلحه و زبير بر افروخته بودند،فرو نشانند.

    پيش از ورود به بصره به فرمان حضرت على (ع) ،همراه عمار-صحابى بزرگ و پاك-به كوفه رفت تا مردم را بسيج كند و آنگاه با مردم به يارى امام،به سوى بصره بازگشت (11) .

    و با سخنرانيهاى شيوا و محكم خويش،دروغ عبد الله بن زبير را-كه قتل عثمان را به حضرت على (ع) ،نسبت مى‏داد-،آشكارا ساخت و هم در جنگ همكاريها كرد تا پيروز باز گشتند (12) .

    در جنگ صفين نيز،همراه پدر،پايمرديها كرد.

    در اين جنگ،معاويه،عبيد الله بن عمر را نزد او فرستادكه:«از پيروى پدر دست‏بردار،ما خلافت را به تو وامى‏گذاريم،چرا كه قريش،از پدر تو به سابقه‏ى پدر كشتگى‏ها،ناراحتند،اما ترا پذيرا توانند شد...»

    امام حسن (ع) در پاسخ فرمود:«قريش بر آن بود كه پرچم‏اسلام را بيفكند و در هم پيچد،اما پدرم،به خاطر خدا و اسلام،گردنكشان ايشان را كشت و آنان را پراكند،پس با پدرم دينجهت‏به دشمنى برخاستند و بدو كينه مى‏ورزند (13) .

    او در اين جنگ،هماره از پشتيبانى پدر،دست نكشيد وتا پايان همراه و همدل بود،و چون،دو تن را از سوى سپاه (سپاه حضرت على (ع) و معاويه) ،برگزيدند تا«حكم‏»شوند،و آنان به ناروا حكم كردند،امام حسن به فرمان پدر،در يك سخنرانى پر شور،توضيح داد كه:

    «اينان برگزيده شدند تا كتاب خداوند را بر خواهش دل،پيش دارند و مقدم شمارند اما، باژگونه رفتار كردند و چنين كسى،حكم ناميده نمى‏شود،بلكه‏«محكوم‏»است (14) ».

    حضرت امير مؤمنان على-كه درود خداوند هماره بر اوبه هنگام رحلت‏بنا به فرمانى كه از پيش از پيامبر اسلام (ص)داشت،امام حسن (ع) را جانشين خويش فرمود،و امام حسين‏و ساير فرزندان گرامى خويش و بزرگان شيعه را بر اين امر،گواه گرفت. (15)

  • #2
    خوى و منش
    (1-پرهيزگارى
    توجهى ويژه به خداوند داشت،آثار اين توجه را گاه ازچهره‏ى او به هنگام وضو در مى‏يافتند: چون وضو مى‏گرفت،رنگ مى‏باخت و به لرزه مى‏افتاد،مى‏پرسيدند كه چرا چنين مى‏شوى؟

    مى‏فرمود:آن را كه در پيشگاه خدا مى‏ايستد،جز اين سزاوار نيست.

    از امام ششم (ع) آورده‏اند كه امام حسن (ع) عابدترين مردمان زمان خويش بود و هم با فضيلت‏ترين چون به ياد مرگ و...و رستخيز مى‏افتاد،مى‏گريست.و بى حال مى‏شد (16) .

    پياده و گاه برهنه پا،25 بار به خانه‏ى خدا رفت (17) ...

    2-بخشندگى
    آن روز به خانه‏ى خدا رفته بود...همان هنگام مى‏شنيد كه مردى با خدا به گفتگو نشسته است كه:خداوندا،ده هزار درهم نصيبم كن...امام (ع) هماندم به خانه بازگشت و آن پول را براى او فرستاد.

    يكروز،كنيزى از كنيزان او،دسته گلى خوشبوى به تحفه،پيشكش كرد،امام (ع) ،در مقابل او را آزاد فرمود و چون‏پرسيدند چرا چنين كردى؟،فرمود:

    خدا ما را چنين تربيت كرده است و اين آيه را باز خواندند:

    «و اذا حييتم بتحية فحيوا باحسن منها»يعنى چون به شما هديه‏اى دادند،به نيكوتر،پاسخ گوييد (18) .

    سه بار در زندگى،هر چه داشت،حتى كفش-و پاى افزار-را به دو نيم تقسيم كرد و در راه خدا داد (19) .

    3-بردبارى
    مردى از شام،به تحريك معاويه،روزى امام را به دشنام گرفت.امام (ع) چيزى نفرمود تا ساكت‏شد،آنگاه با لبخندى شيرين او را سلام گفت و فرمود:پير مرد!فكر مى‏كنم غريب هستى، و گمان مى‏برم در اشتباه افتاده‏اى،اگر از ما رضايت‏بخواهى،خواهيم داد و هم اگر چيزى بطلبى،و اگر راهنمايى مى‏جويى،راهنماييت‏خواهيم كرد،و اگر بارى بر دوش دارى،بر مى‏داريم و يا گرسنه‏يى سيرت مى‏سازيم و اگر نيازمندى،نيازت بر مى‏آوريم و بارى،هر كارى دارى،در انجام آن حاضريم.و هم اگر بر ما وارد شوى،راحت‏تر خواهى بود كه وسايل پذيرايى از هر گونه ما را فراهم است.مرد،شرمسار شد و گريست و گفت:گواهى مى‏دهم كه تو جانشين خداوند بر زمينى،خدا بهتر مى‏داند كه رسالت‏خويش،كجا قرار دهد (20) .

    تو و پدرت،نزد من،مبغوضترين بوديد و اما اكنون محبوبترين هستيد.

    پير مرد آنروز مهمان امام شد و چون از آنجا رفت‏به دوستى آن گرامى،گرويده بود (21) .

    مروان حكم،-كه هيچگاه از آزار آن گرامى فرو گذار نمى‏كرد-،به هنگام رحلت آن امام،در تشييع شركت كرد.

    حضرت امام حسين (ع) فرمود:تو به هنگام حيات برادرم،هر چه از دستت‏بر آمد،كردى،و اما اينك در تشييع او،حاضر آمده‏اى و مى‏گريى؟!.

    پاسخ داد:هر چه كردم،با كسى كردم كه بردباريش از اين كوه-اشاره به كوهى در مدينه-بيشتر بود (22) .

    تعليق

    المحتوى السابق تم حفظه تلقائيا. استعادة أو إلغاء.
    حفظ-تلقائي
    x

    رجاء ادخل الستة أرقام أو الحروف الظاهرة في الصورة.

    صورة التسجيل تحديث الصورة

    اقرأ في منتديات يا حسين

    تقليص

    لا توجد نتائج تلبي هذه المعايير.

    يعمل...
    X