بسم الله الرحمن الرحيم
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
داستان موسى (ع) وتلخى فراق
روزى عزرائيل نزد موسى (ع) آمد ، موسى (ع) پرسيد : براى زيارتم آمدى يا براى قبض روحم ؟
عزرائيل : براى قبض روحت آمده ام .
موسى : ساعتى به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع كنم .
عزرائيل: مهلتى در كار نيست .
موسى : (ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائيل بفرمايد ، مهلت دهدت بفرزندانش وداع كند .
خداوند به عزرائيل فرمود : به موسى (ع) مهلت بده ، عزرائيل مهلت داد .
موسى (ع) نزد مادرش آمد و گفت : سفري در پيش دارم !
مادر گفت : چه سفرى ؟
موسى : سفر آخرت .
مار گريه كرد .
موسى (ع) نزد همسرش آمد . كودكش را دامن همسرش ديد ، با همسر وداع كرد ، كودكـ دست به دامن موسى (ع) زد و گريه كرد ، دل موسى (ع) از گريهء كودكش سوخت وگريه كرد ، خداوند به موسى (ع) وحى كرد : اى موسى ! تو به درگاه ما مى آئى ، اين گريه و زاريت چيست .
موسى (ع) عرض كرد : دلم به حال كودكانم مى سوزد .
خداوند فرمود : اى موسى ! دل از آنها بكن من از آنها نگهدارى مى كنم وآنها را در آغوش محبتم مى پروانم .
دل موسى (ع) آرام گرفت ، بعه عزرائيل گفت : جانم را از كدام عضو مى گيرى ؟
عزرائيل : از دهانت
موسى : آيا از دهانى كه بى واسطه با خدا سخن گفته است جانم را مى گيرى ؟
عزرائيل : از دستت
موسى : آيا از دستى كه الواح تورات را گرفته است ؟
عزرائيل : از پايت
موسى : آيا از پائى كه من آن به كوه طور براى مناجات با خدا رفته ام ؟
عزرائيل : نارنجى خوشبو به موسى (ع) داد ، موسى (ع) آن را بو كرد وجان سپرد .
فرشتگان به موسى (ع) گفتند : يا اهون الأنبياد موتاً كيف وجدت الموت .
اى كسى كه در ميان پيامبران ، از همه راحت تر مُردى ، مرگـ را چگونه يافتى ؟
موسى (ع) گفت : كشاة تُسلخ وهى حية .
مرگـ را مانند گوسفندى كه زنده پوستش را بكند يافتم
ببين موسى چه ميگه
مرگـ را مانند گوسفندى كه زنده پوستش را بكند يافتم
خدايا ما چه بگيم و چه كار كنيم
خدايا عفوت عفوت عفوت
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
داستان موسى (ع) وتلخى فراق
روزى عزرائيل نزد موسى (ع) آمد ، موسى (ع) پرسيد : براى زيارتم آمدى يا براى قبض روحم ؟
عزرائيل : براى قبض روحت آمده ام .
موسى : ساعتى به من مهلت بده تا با فرزندانم وداع كنم .
عزرائيل: مهلتى در كار نيست .
موسى : (ع) به سجده افتاد و از خدا خواست تا به عزرائيل بفرمايد ، مهلت دهدت بفرزندانش وداع كند .
خداوند به عزرائيل فرمود : به موسى (ع) مهلت بده ، عزرائيل مهلت داد .
موسى (ع) نزد مادرش آمد و گفت : سفري در پيش دارم !
مادر گفت : چه سفرى ؟
موسى : سفر آخرت .
مار گريه كرد .
موسى (ع) نزد همسرش آمد . كودكش را دامن همسرش ديد ، با همسر وداع كرد ، كودكـ دست به دامن موسى (ع) زد و گريه كرد ، دل موسى (ع) از گريهء كودكش سوخت وگريه كرد ، خداوند به موسى (ع) وحى كرد : اى موسى ! تو به درگاه ما مى آئى ، اين گريه و زاريت چيست .
موسى (ع) عرض كرد : دلم به حال كودكانم مى سوزد .
خداوند فرمود : اى موسى ! دل از آنها بكن من از آنها نگهدارى مى كنم وآنها را در آغوش محبتم مى پروانم .
دل موسى (ع) آرام گرفت ، بعه عزرائيل گفت : جانم را از كدام عضو مى گيرى ؟
عزرائيل : از دهانت
موسى : آيا از دهانى كه بى واسطه با خدا سخن گفته است جانم را مى گيرى ؟
عزرائيل : از دستت
موسى : آيا از دستى كه الواح تورات را گرفته است ؟
عزرائيل : از پايت
موسى : آيا از پائى كه من آن به كوه طور براى مناجات با خدا رفته ام ؟
عزرائيل : نارنجى خوشبو به موسى (ع) داد ، موسى (ع) آن را بو كرد وجان سپرد .
فرشتگان به موسى (ع) گفتند : يا اهون الأنبياد موتاً كيف وجدت الموت .
اى كسى كه در ميان پيامبران ، از همه راحت تر مُردى ، مرگـ را چگونه يافتى ؟
موسى (ع) گفت : كشاة تُسلخ وهى حية .
مرگـ را مانند گوسفندى كه زنده پوستش را بكند يافتم
ببين موسى چه ميگه
مرگـ را مانند گوسفندى كه زنده پوستش را بكند يافتم
خدايا ما چه بگيم و چه كار كنيم
خدايا عفوت عفوت عفوت
تعليق