بسم الله الرحمن الرحيم
اللهم صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم وزدنا في حبهم
الأخوة الكرام
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
برجاء التركم بترجمة هذه الكلمات إلى اللغة العربية وهي بخصوص كتاب (( تنزيه المعبود في الرد على وحدة الوجود )) وثوابكم عند الله
تنزيه المعبود في الرد على وحدة الوجود
تاریخ : چهارشنبه، 2 آذر، 1384
موضوع : نقد و بررسی کتاب
آيا خالق و مخلوق عيناً يك چيزند يا دو چيز؟آيا وحدت وجود با وحدت وجود و موجود تفاوت دارد يا هردو يكى است؟آيا وحدت وجود به اين معناست كه ما آن قدر به خداوند توجه و التفات داشته باشيم كه از غير او كاملاً غافل باشيم و آنها را اصلاً منشأ اثر ندانيم؟ يا معناى آن اين است كه اصلاً غير از خداوند چيزى وجود ندارد و حتى بت ها هم غير از خدا چيزى نيستند, و هرگونه بت پرستى هم عيناً خداپرستى است؟بسيارى از مردم بدون اينكه حقيقت مذهب و مسلك عرفا و فلاسفه را در مورد وحدت وجود به خوبى درك كرده باشند, به دفاع از آن مى پردازند.
ادامه ...
تنزيه المعبود في الرد على وحدة الوجود. سيد قاسم على احمدى. قم, انتشارات مؤسسه حضرت معصومه(سلام الله علیها), 474ص, وزيرى.
اين كتاب داراى يك مقدمه, چهار فصل و يك خاتمه است.
آيا خالق و مخلوق عيناً يك چيزند يا دو چيز؟
آيا وحدت وجود با وحدت وجود و موجود تفاوت دارد يا هردو يكى است؟
آيا وحدت وجود به اين معناست كه ما آن قدر به خداوند توجه و التفات داشته باشيم كه از غير او كاملاً غافل باشيم و آنها را اصلاً منشأ اثر ندانيم؟ يا معناى آن اين است كه اصلاً غير از خداوند چيزى وجود ندارد و حتى بت ها هم غير از خدا چيزى نيستند, و هرگونه بت پرستى هم عيناً خداپرستى است؟بسيارى از مردم بدون اينكه حقيقت مذهب و مسلك عرفا و فلاسفه را در مورد وحدت وجود به خوبى درك كرده باشند, به دفاع از آن مى پردازند.برخى خيال مى كنند كه عقيده وحدت وجود با وحدت وجود و موجود دوتاست و اولى درست و دومى نادرست مى باشد, در حالى كه هيچ گونه تفاوت اساسى و حقيقى بين اين دو عقيده وجود ندارد و بازگشت هر دو به يك مطلب است.
برخى ديگر خيال مى كنند كه فلاسفه و عرفا در حقيقت منكر وجود مخلوقات نيستند, بلكه منظور ايشان از وحدت وجود تنها اين است كه ما براى وجود اشياء و مخلوقات در مقابل خداوند ارزشى قائل نباشيم, در حالى كه اين پندار نيز درست نيست و فلاسفه و عرفا واقعاً وجود را منحصر به ذات خداوند دانسته اصلاً موجودى غير از او را قبول ندارند. ايشان معناى حقيقى خلقت و آفرينش را از اساس منكرند, و نسبت بين وجود خداوند و ساير اشياء را مانند نسبت بين دريا و موج هاى آن مى دانند و مى گويند: همان طور كه وجود امواج دريا غير از خود دريا چيزى نيست و اين خود درياست كه هر لحظه به صورت موجى درمى آيد و به شكلى ظاهر مى شود, وجود خداوند نيز همين گونه است و اشيايى كه ما مى بينيم شكل ها و صورت هاى خود وجود خداوندند كه هر لحظه به نوعى ظهور و بروز و تجلّى دارند, نه اينكه موجوداتى باشند كه از هر جهت غير از ذات و هستى بارى تعالى باشند و خداوند آنها را از اساس وجود و هستى شان آفريده باشد.گرچه اين مباحث سابقاً به طور اختصاصى در بين گروهى محدود مطرح مى شد, ولى اينك صورتى فراگير يافته و در اغلب محافل و مجالس و در سطوح مختلف و حتى براى مردم عوام در كوچه و بازار و فيلم ها و سريال ها هم ارائه مى گردد; ولى از آنجا كه چنين مطالبى با اصول عقايد مسلمانان و سعادت و شقاوت ابدى انسان ها در ارتباط است, هرگز نمى توان در مقابل آنها بى تفاوت ماند, بلكه بر هر كسى كه براى سعادت ابدى و دين خود ارزشى قائل است لازم و ضرورى است كه با حقيقت مطلب آشنا شود كه خداى ناخواسته در اعتقادات توحيدى خويش به اشتباه و تحريف دچار نگردد, چرا كه تقابل و تضاد معارف وحيانى با اعتقادات فلسفى و عرفانى در طول تاريخ سابقه اى طولانى دارد, به گونه اى كه شيخ مفيد و شيخ طوسى و سيد مرتضى و خواجه نصيرالدين طوسى و علامه حلى و علامه مجلسى مكتب وحى و برهان, در مقابل فارابى و ابن رشد و ابن سينا و ابن عربى و قونوى و مولوى و عطار و ملاصدراى مكتب فلسفه و عرفان قرار داشته, و در مرحله اى پيش تر فضل بن شاذان و هشام بن حكم و مفضل بن عمر و يونس ابن عبدالرحمن و مؤمن طاق مكتب علوم آسمانى نيز در مقابل ابوشاكر ديصانى و ابن ابى العوجا و عمران صابى و سليمان مروزى مكاتب معرفت بشرى قرار داشته است.
در اين كتاب آراى فلسفى و عرفانى در مورد اصالت وجود, اشتراك وجود, وحدت وجود, معناى عليّت و معلوليّت, قاعده الواحد, نقد ادله فلاسفه و عرفا در مورد وحدت وجود, سنخيت خالق و مخلوق, شخصيت حلاج و ابن عربى, حدوث و قدم, جبر, تجلى خداوند, علم, زادگاه فلسفه و عرفان, فناى فى الله, كشف و شهود, تناهى و عدم تناهى, نسبت بين فلسفه و عرفان با مكتب عقل و وحى و برهان, و در پايان نظرات اعلام مكتب در مورد عقايد فلسفى و عرفانى تبيين شده است كه به خلاصه برخى از نقاط فوق, اشاره مى كنيم:
اشاره اى به محتواى كتاب
1. جاى تعجب و شگفتى بسيار است كه چگونه جمع كثيرى از اهل بحث غفلت نموده اند كه اعتقاد به وحدت وجود و يكى بودن ذات خالق و مخلوق با هيچ يك از اصول عقلى و روشن اسلامى مانند خلقت و آفرينش, توحيد, علم, قدرت, اختيار, ايمان, عبادت, تكليف, طاعت و عصيان, پاداش و عذاب, بهشت و دوزخ و دعا و بدا و… سر سازش ندارد و چنانكه عقيده وحدت وجود پذيرفته شود, بايد معناى حقيقى تمامى امور مذكور به معانى باطل و نادرست و غير قابل قبول تأويل گردد.
2.كنه مسئله اصالت وجود اين است كه: وجود, حقيقتى نامتناهى و غير قابل جعل و غير قابل از ميان بردن است, لذا تنها صورت ها و اشكال عارض بر آن تغيير و تبديل پيدا مى كنند كه آنها نيز تنها حدود وجودند نه خود وجود. آن گاه مايه تعجب اين است كه چگونه اصالت وجودى ها ـ حتى خود ملاصدرا كه مبتكر اين مسئله معرفى مى گردد ـ از اين حقيقت روشن و واضح غفلت مى نمايند و سخن از جعل و خلقت و آفرينش و خالق و مخلوق در ميان مى آورند؟!
3.فلسفه و عرفان با ادعاى عقل و برهان و استدلال به ميدان مى آيند و عقايد اعلام متكلمين و فقها را جدلى و مبتنى بر پيش فرض ها و دور از برهان و تعقل محض مى خوانند, در حالى كه محقق منصف كاملاً درمى يابد كه روش فلسفى و عرفانى در مهم ترين مباحث و در موارد حساس بحث علمى مبتنى بر خطابه و شعر و جدل و سفسطه است; و برعكس, اعيان متكلمين براساس محكم ترين براهين و استدلالات عقلى به تدوين آثار و تبيين عقايد خويش پرداخته اند.
4. براساس سنّت فلسفى و عرفانى حدوث حقيقى ماسواى خداوند انكار مى شود و وجود عالم و تمامى مخلوقات ازلى شمرده مى شود, چنانكه مؤلف محترم در اين باره قبلاً نيز رساله مستقلى به نام (وجود العالم بعد العدم) ارائه داده اند كه اين كتاب نيز مانند كتاب مورد بحث عربى مى باشد و بسيار زيبنده بلكه لازم و ضرورى است آنان كه دغدغه احياى معارف اصيل و واقعى مكتب را دارند, با ترجمه اين دو اثر مفيد به فارسى ساير اهل ايمان را نيز از فوائد آنها بهره مند نمايند.
5.گروهى خداوند را داراى وجودى وسيع تر و بزرگ تر از تمامى اشياء دانسته و هر چيزى را جزئى يا حصه اى از وجود خداى نامتناهى خود مى انگارند. از آن جا كه بطلان اين تفسير و توضيح در مورد خداى جهان آفرين آشكار است فلسفه در اوج تعالى و پيشرفت ادعايى خود عين همين تفسير و معنا را مى پذيرد و تنها تعبير را عوض كرده از عنوان غلط انداز تشكيك و شدت و ضعف وجود به جاى زياده و نقصان و كوچكى و بزرگى آن استفاده مى كند.
6.فلسفه مسئله عليّت و خالقيت خداوند متعال نسبت به اشيا را كه براساس خلقت و آفرينش لامن شىء يعنى بدون سابقه وجودى آنها مى باشد, با عليّت امور طبيعى مانند آتش و حرارت و آب و رطوبت و… قياس كرده, مى گويد بايد بين ذات خداوند و آنچه از او صادر مى شود و پديد مى آيد, سنخيت و شباهت كامل و تام برقرار باشد.در اين كتاب كاملاً بيان مى شود كه اين قياس ايشان كاملاً نادرست و خطا مى باشد و مساله عليت و خالقيت خداوند متعال با عليت علل و عوامل طبيعى كه در واقع تغيرات و تبدلات يك شى در مراحل مختلف مى باشند, تفاوت دارد.گفتنى است كه فلسفه خودنيز علل طبيعى را علل ايجادى ندانسته, علل معدّه نام مى نهد; در عين حال بر عقيده وجوب سنخيت بين خالق و مخلوق اصرار مى ورزد.
7.با اينكه تمامى اهل بحث ـ چه متكلمين و چه فلاسفه و عرفا ـ معتقدند كه كشف و شهود هرگز حجت نيست و ملاك اصلى در تشخيص حق و باطل تنها دليل و برهان است نه چيز ديگر, در عين حال رهروان سنت فلسفى و عرفانى در اصولى ترين مباحث به كشف و شهودهايى استناد مى كنند كه كاملاً متناقض بوده, براى هر مؤمن و كافر و ملحد و فاسق و فاجرى حاصل مى شود و براساس قطعى ترين ادله و براهين باطل مى باشد.
تفاوت هاى مكتب وحى و برهان با فلسفه و عرفان
برخى تفاوت هاى اساسى بين مكتب وحى و برهان با نظريات اهل فلسفه و عرفان كه در صفحه226ـ 252 كتاب, مورد اشاره قرار گرفته است:
1.مكتب وحى و برهان وجود خداوند متعال را بدون مثل و مانند و شبيه و فراتر از وجود مخلوقات اثبات مى كند, ولى مذهب فلسفه او را براساس وجوب سنخيت و شباهت به خلق مى پذيرد, و اين در حالى است كه عرفان اصلاً غير از ذات خداوند چيزى را قبول ندارد كه البته عقيده فلاسفه نيز در پايان به مذهب عرفا برمى گردد: (صفحه226).
2. مكتب عقل و وحى, ذات خداوند متعال را غير قابل شناخت, و تفكر در آن را كفر و زندقه و باطل مى شمارد; ولى فلسفه و عرفان ,مدّعى است كه كنه ذات خداوند را شناخته و دانسته است كه آن جز حقيقت وجود كه مساوى با كل موجودات است, چيز ديگرى نيست. بدين رو در نظر عرفا و فلاسفه تفاوتى بين شناخت خالق و مخلوق نيست; چه اينكه كنه هر دو, به علم حضورى كاملاً قابل شناخت اند و به علم حصولى هيچ يك از آن دو شناخته نمى شوند. (ص227)
3. مكتب وحى و برهان ,خداوند را مباين و مخالف با همه موجودات, و فراتر از زمان و مكان و اجزا دانسته, حركت و سكون و دخول و خروج و صدور و ترشح و فيضان و تطور و تجلى و وجدان و فقدان و اطلاق و تقييد و جزء و كل و شدت و ضعف و وسعت و ضيق وجود و تناهى و عدم تناهى را از ملكات اشياى حادث و ممكن مى شمارد و خداوند متعال را از قابليت اتصاف به همه اين اوصاف فراتر مى داند. ولى مذهب فلسفه, وجود خالق و خلق را هم سنخ بلكه عين هم دانسته و تفاوت آن دو را از جهت تشكيك (شدت و ضعف وجود كه جز زياده و نقصان هيچ تفسير ديگرى نمى پذيرد) مى شمارد, و مذهب عرفان نيز قائل به وحدت وجود است و اصلاً جز وجود خداوند هيچ موجود ديگرى ـ ولو به عنوان مخلوق حقيقى او ـ قبول ندارد, و البته بيان كرديم هر دو عقيده در واقع يكى مى باشند.(ص228)
4. مكتب وحى, فاعليت خداوند را به اراده و ايجاد و خالقيت لا من شىء مى داند, ولى مذهب فلسفه و عرفان فاعليت او را به معناى تجلّى و ظهور و به نمايش گذاشتن ذات و وجود خودش مى شمارد. (ص230)
5. مكتب وحى, براى خداوند متعال هم اثبات علم مى كند و هم اثبات اراده, علم حق را ذات او و ازلى مى شمارد, ولى اراده او را حادث و صفت فعل مى داند, ولى مذهب فلسفه و عرفان مى گويد كه اراده جز علم چيزى نيست. (ص231)
6. مكتب وحى مى گويد كه جميع عالم و ماسواى خداوند حادث اند و واقعاً خداوند متعال آنها را ايجاد و خلقت فرموده است, ولى مذهب فلسفه و عرفان مى گويد ماسواى خداوند تنها حادث ذاتى اند ;يعنى در عين اينكه وجود و عدم برايشان مساوى است, ولى از جهت زمان هميشه موجود بوده اند. (ص233)
7. مكتب وحى و برهان, انسان را داراى اختيار مى داند, ولى مذهب فلسفه و عرفان اختيار را از انسان سلب كرده, تمامى افعال را به خداوند نسبت مى دهد. (ص234)
8. اعتقاد به بدا و اختيار كامل خداوند متعال در جارى ساختن و تغيير تمامى احكام و امور عالم خلقت از اصول بديهى مكتب وحى و قرآن است, در حالى كه فلسفه و عرفان بدا را انكار نموده, و يا به معانى ديگرى كه دور از حقيقت آن است, تأويل مى كند. (ص235)
9. مكتب قرآن و برهان و حديث, معاد جسمانى را اثبات مى نمايد, ولى مكتب فلسفه در اين مورد مذاهب مختلفى ارائه داده, و فلسفه ملاصدرا معاد جسمانى عنصرى را از اساس آن انكار مى كند. (ص235)
10.مكتب وحى, هم اكنون بهشت و دوزخ را مخلوق و موجود مى داند, ولى فلسفه ملاصدرا وجود واقعى خا رجى آنها را انكار كرده و هر دو را از احوال و مراتب نفس مى شمارد. (ص238)
11. مذهب وحى, كفار و معاندان را براى ابد در دوزخ معذّب و در شكنجه مى داند, ولى فلسفه ملاصدرا و نيز مذهب عرفا عذاب دوزخ را موجب لذت اهل دوزخ مى دانند. (ص239)
12. معناى توحيد در مكتب قرآن و برهان اين است كه جميع ماسواى خداوند نبوده اند و به ايجاد او تبارك و تعالى كه يكتا و بدون شريك است آفريده شده اند, ولى مذهب فلسفه و عرفان وجود را منحصر به خدا دانسته, و معناى توحيد در نظر اهل فلسفه و عرفان اين است كه خدا و اشيا عيناً يك چيزند نه دو چيز, و همين حقيقت واحد, نامتناهى است و مجالى براى وجود غير خود باقى نمى گذارد. (ص242)
13. مكتب وحى, خداوند متعال را قادر بر هر چيزى مى شمارد, ولى فلسفه قدرت او بر غير عقل اول را انكار مى كند, بلكه قدرت وى بر عقل اول را هم انكار مى كند; چه اينكه قدرت به معناى تسلط كامل بر فعل و ترك است, ولى فلسفه عقل اول را غير منفك از ذات خدا دانسته و هر نوع فاعليتى را ايجابى و اضطرارى مى شمارد. (ص242)
14. مكتب وحى مى گويد كه خداوند متعال خالق جميع اشيا است و آنها را بدون مايه و ماده وجودى آنها آفريده است, ولى فلسفه و عرفان معناى حقيقى خلقت و آفرينش را انكار كرده و وجود اشياء را صادر از ذات خدا ـ بلكه عين آن ـ مى داند, نيز خداوند را قادر بر معدوم نمودن اشيا هم نمى داند. (ص234)
15. مذهب فلسفه و عرفان معتقد است كه ممكناتى وجود دارند كه مجرد از زمان و مكان و اجزا مى باشند, ولى مذهب وحى معتقد است كه وجود مخلوق ازلى و قديم و مجرد از زمان ممتنع است و ماسواى خداوند همگى حقايقى مخلوق و عددى و قابل زياده و نقصان مى باشند. (ص244)
16. فلسفه و عرفان ذات خداوند را وجود مطلق بى نهايتى مى داند كه در تمامى اشيا سربان دارد و به صورت هاى مختلف درمى آيد, ولى مذهب قرآن و حديث و برهان خداوند را خالق همه چيز و برخلاف همه موجودات مى داند. (ص246)
17. مكتب وحى بر اين است كه علم خداوند متعال همان ذات اوست و همان طور كه ذات بارى تعالى درك نمى شود حقيقت علم او نيز شناخته نمى گردد, ولى مكتب فلسفه و عرفان مدعى است كه علم به معناى وجود است, و عالم بودن خداوند متعال به اين معنا است كه اشيا وجودى خارج از وجود خداوند نداشته و در ذات او حضور و وجود دارند. (ص247)
18. فلسفه و عرفان بر اين است كه نظام وجود عالم به گونه اى است كه تغيير آن حتى براى خداوند متعال هم محال و ممتنع است; ولى مكتب قرآن و حديث و برهان, تمامى عالم و نظام جارى در آن را مخلوق خداوند و تحت قدرت و سلطنت و اختيار تام و كامل او مى داند. (ص248)
19.مذهب وحى و برهان ملائكه را مخلوق و داراى زمان و مكان و اجزا و مقدار و حركت و سكون مى داند, ولى فلسفه و عرفان آنها را مجرد و هم سنخ با وجود بارى تعالى و ازلى و ابدى مى داند. (ص250)
خلاصه كلام اينكه: فلسفه عرفان با اينكه مدعى اند براساس تعقل و برهان بنا شده اند, در مهم ترين مباحث اعتقادى, با اصول بديهى و قطعى برهانى و وحيانى موافق نبوده, بلكه در طرف مقابل و مناقض آنها مى باشند, و از همين جاست كه مى بينيم معارف بشرى يونانى تبار مصداق اين نصوص مكتب وحى مى باشند كه در آنها آمده است:
من طلب الهداية بغير القرآن ضل (مستدرك الوسائل, ج4, ص240).
(هركس هدايت را از غير قرآن بجويد, گمراه خواهد شد.)
من ابتغى العلم فى غيره اضله الله.
(هركس علم را در غير آن (قرآن) طلب كند خداوند گمراهش خواهد كرد.)
منبع : آينه پژوهش ، شماره 88 ، مهر و آبان 83
اللهم صل على محمد وآل محمد وعجل فرجهم وزدنا في حبهم
الأخوة الكرام
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
برجاء التركم بترجمة هذه الكلمات إلى اللغة العربية وهي بخصوص كتاب (( تنزيه المعبود في الرد على وحدة الوجود )) وثوابكم عند الله
تنزيه المعبود في الرد على وحدة الوجود
تاریخ : چهارشنبه، 2 آذر، 1384
موضوع : نقد و بررسی کتاب
آيا خالق و مخلوق عيناً يك چيزند يا دو چيز؟آيا وحدت وجود با وحدت وجود و موجود تفاوت دارد يا هردو يكى است؟آيا وحدت وجود به اين معناست كه ما آن قدر به خداوند توجه و التفات داشته باشيم كه از غير او كاملاً غافل باشيم و آنها را اصلاً منشأ اثر ندانيم؟ يا معناى آن اين است كه اصلاً غير از خداوند چيزى وجود ندارد و حتى بت ها هم غير از خدا چيزى نيستند, و هرگونه بت پرستى هم عيناً خداپرستى است؟بسيارى از مردم بدون اينكه حقيقت مذهب و مسلك عرفا و فلاسفه را در مورد وحدت وجود به خوبى درك كرده باشند, به دفاع از آن مى پردازند.
ادامه ...
تنزيه المعبود في الرد على وحدة الوجود
م.ح. خراسانى
م.ح. خراسانى
تنزيه المعبود في الرد على وحدة الوجود. سيد قاسم على احمدى. قم, انتشارات مؤسسه حضرت معصومه(سلام الله علیها), 474ص, وزيرى.
اين كتاب داراى يك مقدمه, چهار فصل و يك خاتمه است.
آيا خالق و مخلوق عيناً يك چيزند يا دو چيز؟
آيا وحدت وجود با وحدت وجود و موجود تفاوت دارد يا هردو يكى است؟
آيا وحدت وجود به اين معناست كه ما آن قدر به خداوند توجه و التفات داشته باشيم كه از غير او كاملاً غافل باشيم و آنها را اصلاً منشأ اثر ندانيم؟ يا معناى آن اين است كه اصلاً غير از خداوند چيزى وجود ندارد و حتى بت ها هم غير از خدا چيزى نيستند, و هرگونه بت پرستى هم عيناً خداپرستى است؟بسيارى از مردم بدون اينكه حقيقت مذهب و مسلك عرفا و فلاسفه را در مورد وحدت وجود به خوبى درك كرده باشند, به دفاع از آن مى پردازند.برخى خيال مى كنند كه عقيده وحدت وجود با وحدت وجود و موجود دوتاست و اولى درست و دومى نادرست مى باشد, در حالى كه هيچ گونه تفاوت اساسى و حقيقى بين اين دو عقيده وجود ندارد و بازگشت هر دو به يك مطلب است.
برخى ديگر خيال مى كنند كه فلاسفه و عرفا در حقيقت منكر وجود مخلوقات نيستند, بلكه منظور ايشان از وحدت وجود تنها اين است كه ما براى وجود اشياء و مخلوقات در مقابل خداوند ارزشى قائل نباشيم, در حالى كه اين پندار نيز درست نيست و فلاسفه و عرفا واقعاً وجود را منحصر به ذات خداوند دانسته اصلاً موجودى غير از او را قبول ندارند. ايشان معناى حقيقى خلقت و آفرينش را از اساس منكرند, و نسبت بين وجود خداوند و ساير اشياء را مانند نسبت بين دريا و موج هاى آن مى دانند و مى گويند: همان طور كه وجود امواج دريا غير از خود دريا چيزى نيست و اين خود درياست كه هر لحظه به صورت موجى درمى آيد و به شكلى ظاهر مى شود, وجود خداوند نيز همين گونه است و اشيايى كه ما مى بينيم شكل ها و صورت هاى خود وجود خداوندند كه هر لحظه به نوعى ظهور و بروز و تجلّى دارند, نه اينكه موجوداتى باشند كه از هر جهت غير از ذات و هستى بارى تعالى باشند و خداوند آنها را از اساس وجود و هستى شان آفريده باشد.گرچه اين مباحث سابقاً به طور اختصاصى در بين گروهى محدود مطرح مى شد, ولى اينك صورتى فراگير يافته و در اغلب محافل و مجالس و در سطوح مختلف و حتى براى مردم عوام در كوچه و بازار و فيلم ها و سريال ها هم ارائه مى گردد; ولى از آنجا كه چنين مطالبى با اصول عقايد مسلمانان و سعادت و شقاوت ابدى انسان ها در ارتباط است, هرگز نمى توان در مقابل آنها بى تفاوت ماند, بلكه بر هر كسى كه براى سعادت ابدى و دين خود ارزشى قائل است لازم و ضرورى است كه با حقيقت مطلب آشنا شود كه خداى ناخواسته در اعتقادات توحيدى خويش به اشتباه و تحريف دچار نگردد, چرا كه تقابل و تضاد معارف وحيانى با اعتقادات فلسفى و عرفانى در طول تاريخ سابقه اى طولانى دارد, به گونه اى كه شيخ مفيد و شيخ طوسى و سيد مرتضى و خواجه نصيرالدين طوسى و علامه حلى و علامه مجلسى مكتب وحى و برهان, در مقابل فارابى و ابن رشد و ابن سينا و ابن عربى و قونوى و مولوى و عطار و ملاصدراى مكتب فلسفه و عرفان قرار داشته, و در مرحله اى پيش تر فضل بن شاذان و هشام بن حكم و مفضل بن عمر و يونس ابن عبدالرحمن و مؤمن طاق مكتب علوم آسمانى نيز در مقابل ابوشاكر ديصانى و ابن ابى العوجا و عمران صابى و سليمان مروزى مكاتب معرفت بشرى قرار داشته است.
در اين كتاب آراى فلسفى و عرفانى در مورد اصالت وجود, اشتراك وجود, وحدت وجود, معناى عليّت و معلوليّت, قاعده الواحد, نقد ادله فلاسفه و عرفا در مورد وحدت وجود, سنخيت خالق و مخلوق, شخصيت حلاج و ابن عربى, حدوث و قدم, جبر, تجلى خداوند, علم, زادگاه فلسفه و عرفان, فناى فى الله, كشف و شهود, تناهى و عدم تناهى, نسبت بين فلسفه و عرفان با مكتب عقل و وحى و برهان, و در پايان نظرات اعلام مكتب در مورد عقايد فلسفى و عرفانى تبيين شده است كه به خلاصه برخى از نقاط فوق, اشاره مى كنيم:
اشاره اى به محتواى كتاب
1. جاى تعجب و شگفتى بسيار است كه چگونه جمع كثيرى از اهل بحث غفلت نموده اند كه اعتقاد به وحدت وجود و يكى بودن ذات خالق و مخلوق با هيچ يك از اصول عقلى و روشن اسلامى مانند خلقت و آفرينش, توحيد, علم, قدرت, اختيار, ايمان, عبادت, تكليف, طاعت و عصيان, پاداش و عذاب, بهشت و دوزخ و دعا و بدا و… سر سازش ندارد و چنانكه عقيده وحدت وجود پذيرفته شود, بايد معناى حقيقى تمامى امور مذكور به معانى باطل و نادرست و غير قابل قبول تأويل گردد.
2.كنه مسئله اصالت وجود اين است كه: وجود, حقيقتى نامتناهى و غير قابل جعل و غير قابل از ميان بردن است, لذا تنها صورت ها و اشكال عارض بر آن تغيير و تبديل پيدا مى كنند كه آنها نيز تنها حدود وجودند نه خود وجود. آن گاه مايه تعجب اين است كه چگونه اصالت وجودى ها ـ حتى خود ملاصدرا كه مبتكر اين مسئله معرفى مى گردد ـ از اين حقيقت روشن و واضح غفلت مى نمايند و سخن از جعل و خلقت و آفرينش و خالق و مخلوق در ميان مى آورند؟!
3.فلسفه و عرفان با ادعاى عقل و برهان و استدلال به ميدان مى آيند و عقايد اعلام متكلمين و فقها را جدلى و مبتنى بر پيش فرض ها و دور از برهان و تعقل محض مى خوانند, در حالى كه محقق منصف كاملاً درمى يابد كه روش فلسفى و عرفانى در مهم ترين مباحث و در موارد حساس بحث علمى مبتنى بر خطابه و شعر و جدل و سفسطه است; و برعكس, اعيان متكلمين براساس محكم ترين براهين و استدلالات عقلى به تدوين آثار و تبيين عقايد خويش پرداخته اند.
4. براساس سنّت فلسفى و عرفانى حدوث حقيقى ماسواى خداوند انكار مى شود و وجود عالم و تمامى مخلوقات ازلى شمرده مى شود, چنانكه مؤلف محترم در اين باره قبلاً نيز رساله مستقلى به نام (وجود العالم بعد العدم) ارائه داده اند كه اين كتاب نيز مانند كتاب مورد بحث عربى مى باشد و بسيار زيبنده بلكه لازم و ضرورى است آنان كه دغدغه احياى معارف اصيل و واقعى مكتب را دارند, با ترجمه اين دو اثر مفيد به فارسى ساير اهل ايمان را نيز از فوائد آنها بهره مند نمايند.
5.گروهى خداوند را داراى وجودى وسيع تر و بزرگ تر از تمامى اشياء دانسته و هر چيزى را جزئى يا حصه اى از وجود خداى نامتناهى خود مى انگارند. از آن جا كه بطلان اين تفسير و توضيح در مورد خداى جهان آفرين آشكار است فلسفه در اوج تعالى و پيشرفت ادعايى خود عين همين تفسير و معنا را مى پذيرد و تنها تعبير را عوض كرده از عنوان غلط انداز تشكيك و شدت و ضعف وجود به جاى زياده و نقصان و كوچكى و بزرگى آن استفاده مى كند.
6.فلسفه مسئله عليّت و خالقيت خداوند متعال نسبت به اشيا را كه براساس خلقت و آفرينش لامن شىء يعنى بدون سابقه وجودى آنها مى باشد, با عليّت امور طبيعى مانند آتش و حرارت و آب و رطوبت و… قياس كرده, مى گويد بايد بين ذات خداوند و آنچه از او صادر مى شود و پديد مى آيد, سنخيت و شباهت كامل و تام برقرار باشد.در اين كتاب كاملاً بيان مى شود كه اين قياس ايشان كاملاً نادرست و خطا مى باشد و مساله عليت و خالقيت خداوند متعال با عليت علل و عوامل طبيعى كه در واقع تغيرات و تبدلات يك شى در مراحل مختلف مى باشند, تفاوت دارد.گفتنى است كه فلسفه خودنيز علل طبيعى را علل ايجادى ندانسته, علل معدّه نام مى نهد; در عين حال بر عقيده وجوب سنخيت بين خالق و مخلوق اصرار مى ورزد.
7.با اينكه تمامى اهل بحث ـ چه متكلمين و چه فلاسفه و عرفا ـ معتقدند كه كشف و شهود هرگز حجت نيست و ملاك اصلى در تشخيص حق و باطل تنها دليل و برهان است نه چيز ديگر, در عين حال رهروان سنت فلسفى و عرفانى در اصولى ترين مباحث به كشف و شهودهايى استناد مى كنند كه كاملاً متناقض بوده, براى هر مؤمن و كافر و ملحد و فاسق و فاجرى حاصل مى شود و براساس قطعى ترين ادله و براهين باطل مى باشد.
تفاوت هاى مكتب وحى و برهان با فلسفه و عرفان
برخى تفاوت هاى اساسى بين مكتب وحى و برهان با نظريات اهل فلسفه و عرفان كه در صفحه226ـ 252 كتاب, مورد اشاره قرار گرفته است:
1.مكتب وحى و برهان وجود خداوند متعال را بدون مثل و مانند و شبيه و فراتر از وجود مخلوقات اثبات مى كند, ولى مذهب فلسفه او را براساس وجوب سنخيت و شباهت به خلق مى پذيرد, و اين در حالى است كه عرفان اصلاً غير از ذات خداوند چيزى را قبول ندارد كه البته عقيده فلاسفه نيز در پايان به مذهب عرفا برمى گردد: (صفحه226).
2. مكتب عقل و وحى, ذات خداوند متعال را غير قابل شناخت, و تفكر در آن را كفر و زندقه و باطل مى شمارد; ولى فلسفه و عرفان ,مدّعى است كه كنه ذات خداوند را شناخته و دانسته است كه آن جز حقيقت وجود كه مساوى با كل موجودات است, چيز ديگرى نيست. بدين رو در نظر عرفا و فلاسفه تفاوتى بين شناخت خالق و مخلوق نيست; چه اينكه كنه هر دو, به علم حضورى كاملاً قابل شناخت اند و به علم حصولى هيچ يك از آن دو شناخته نمى شوند. (ص227)
3. مكتب وحى و برهان ,خداوند را مباين و مخالف با همه موجودات, و فراتر از زمان و مكان و اجزا دانسته, حركت و سكون و دخول و خروج و صدور و ترشح و فيضان و تطور و تجلى و وجدان و فقدان و اطلاق و تقييد و جزء و كل و شدت و ضعف و وسعت و ضيق وجود و تناهى و عدم تناهى را از ملكات اشياى حادث و ممكن مى شمارد و خداوند متعال را از قابليت اتصاف به همه اين اوصاف فراتر مى داند. ولى مذهب فلسفه, وجود خالق و خلق را هم سنخ بلكه عين هم دانسته و تفاوت آن دو را از جهت تشكيك (شدت و ضعف وجود كه جز زياده و نقصان هيچ تفسير ديگرى نمى پذيرد) مى شمارد, و مذهب عرفان نيز قائل به وحدت وجود است و اصلاً جز وجود خداوند هيچ موجود ديگرى ـ ولو به عنوان مخلوق حقيقى او ـ قبول ندارد, و البته بيان كرديم هر دو عقيده در واقع يكى مى باشند.(ص228)
4. مكتب وحى, فاعليت خداوند را به اراده و ايجاد و خالقيت لا من شىء مى داند, ولى مذهب فلسفه و عرفان فاعليت او را به معناى تجلّى و ظهور و به نمايش گذاشتن ذات و وجود خودش مى شمارد. (ص230)
5. مكتب وحى, براى خداوند متعال هم اثبات علم مى كند و هم اثبات اراده, علم حق را ذات او و ازلى مى شمارد, ولى اراده او را حادث و صفت فعل مى داند, ولى مذهب فلسفه و عرفان مى گويد كه اراده جز علم چيزى نيست. (ص231)
6. مكتب وحى مى گويد كه جميع عالم و ماسواى خداوند حادث اند و واقعاً خداوند متعال آنها را ايجاد و خلقت فرموده است, ولى مذهب فلسفه و عرفان مى گويد ماسواى خداوند تنها حادث ذاتى اند ;يعنى در عين اينكه وجود و عدم برايشان مساوى است, ولى از جهت زمان هميشه موجود بوده اند. (ص233)
7. مكتب وحى و برهان, انسان را داراى اختيار مى داند, ولى مذهب فلسفه و عرفان اختيار را از انسان سلب كرده, تمامى افعال را به خداوند نسبت مى دهد. (ص234)
8. اعتقاد به بدا و اختيار كامل خداوند متعال در جارى ساختن و تغيير تمامى احكام و امور عالم خلقت از اصول بديهى مكتب وحى و قرآن است, در حالى كه فلسفه و عرفان بدا را انكار نموده, و يا به معانى ديگرى كه دور از حقيقت آن است, تأويل مى كند. (ص235)
9. مكتب قرآن و برهان و حديث, معاد جسمانى را اثبات مى نمايد, ولى مكتب فلسفه در اين مورد مذاهب مختلفى ارائه داده, و فلسفه ملاصدرا معاد جسمانى عنصرى را از اساس آن انكار مى كند. (ص235)
10.مكتب وحى, هم اكنون بهشت و دوزخ را مخلوق و موجود مى داند, ولى فلسفه ملاصدرا وجود واقعى خا رجى آنها را انكار كرده و هر دو را از احوال و مراتب نفس مى شمارد. (ص238)
11. مذهب وحى, كفار و معاندان را براى ابد در دوزخ معذّب و در شكنجه مى داند, ولى فلسفه ملاصدرا و نيز مذهب عرفا عذاب دوزخ را موجب لذت اهل دوزخ مى دانند. (ص239)
12. معناى توحيد در مكتب قرآن و برهان اين است كه جميع ماسواى خداوند نبوده اند و به ايجاد او تبارك و تعالى كه يكتا و بدون شريك است آفريده شده اند, ولى مذهب فلسفه و عرفان وجود را منحصر به خدا دانسته, و معناى توحيد در نظر اهل فلسفه و عرفان اين است كه خدا و اشيا عيناً يك چيزند نه دو چيز, و همين حقيقت واحد, نامتناهى است و مجالى براى وجود غير خود باقى نمى گذارد. (ص242)
13. مكتب وحى, خداوند متعال را قادر بر هر چيزى مى شمارد, ولى فلسفه قدرت او بر غير عقل اول را انكار مى كند, بلكه قدرت وى بر عقل اول را هم انكار مى كند; چه اينكه قدرت به معناى تسلط كامل بر فعل و ترك است, ولى فلسفه عقل اول را غير منفك از ذات خدا دانسته و هر نوع فاعليتى را ايجابى و اضطرارى مى شمارد. (ص242)
14. مكتب وحى مى گويد كه خداوند متعال خالق جميع اشيا است و آنها را بدون مايه و ماده وجودى آنها آفريده است, ولى فلسفه و عرفان معناى حقيقى خلقت و آفرينش را انكار كرده و وجود اشياء را صادر از ذات خدا ـ بلكه عين آن ـ مى داند, نيز خداوند را قادر بر معدوم نمودن اشيا هم نمى داند. (ص234)
15. مذهب فلسفه و عرفان معتقد است كه ممكناتى وجود دارند كه مجرد از زمان و مكان و اجزا مى باشند, ولى مذهب وحى معتقد است كه وجود مخلوق ازلى و قديم و مجرد از زمان ممتنع است و ماسواى خداوند همگى حقايقى مخلوق و عددى و قابل زياده و نقصان مى باشند. (ص244)
16. فلسفه و عرفان ذات خداوند را وجود مطلق بى نهايتى مى داند كه در تمامى اشيا سربان دارد و به صورت هاى مختلف درمى آيد, ولى مذهب قرآن و حديث و برهان خداوند را خالق همه چيز و برخلاف همه موجودات مى داند. (ص246)
17. مكتب وحى بر اين است كه علم خداوند متعال همان ذات اوست و همان طور كه ذات بارى تعالى درك نمى شود حقيقت علم او نيز شناخته نمى گردد, ولى مكتب فلسفه و عرفان مدعى است كه علم به معناى وجود است, و عالم بودن خداوند متعال به اين معنا است كه اشيا وجودى خارج از وجود خداوند نداشته و در ذات او حضور و وجود دارند. (ص247)
18. فلسفه و عرفان بر اين است كه نظام وجود عالم به گونه اى است كه تغيير آن حتى براى خداوند متعال هم محال و ممتنع است; ولى مكتب قرآن و حديث و برهان, تمامى عالم و نظام جارى در آن را مخلوق خداوند و تحت قدرت و سلطنت و اختيار تام و كامل او مى داند. (ص248)
19.مذهب وحى و برهان ملائكه را مخلوق و داراى زمان و مكان و اجزا و مقدار و حركت و سكون مى داند, ولى فلسفه و عرفان آنها را مجرد و هم سنخ با وجود بارى تعالى و ازلى و ابدى مى داند. (ص250)
خلاصه كلام اينكه: فلسفه عرفان با اينكه مدعى اند براساس تعقل و برهان بنا شده اند, در مهم ترين مباحث اعتقادى, با اصول بديهى و قطعى برهانى و وحيانى موافق نبوده, بلكه در طرف مقابل و مناقض آنها مى باشند, و از همين جاست كه مى بينيم معارف بشرى يونانى تبار مصداق اين نصوص مكتب وحى مى باشند كه در آنها آمده است:
من طلب الهداية بغير القرآن ضل (مستدرك الوسائل, ج4, ص240).
(هركس هدايت را از غير قرآن بجويد, گمراه خواهد شد.)
من ابتغى العلم فى غيره اضله الله.
(هركس علم را در غير آن (قرآن) طلب كند خداوند گمراهش خواهد كرد.)
منبع : آينه پژوهش ، شماره 88 ، مهر و آبان 83
تعليق