بسمه تعالى
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
برخورد مناسب پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) با كودكان
حضرت در نماز عشا، سجده رفت. امام حسن و امام حسين (عليه السلام) كوچولو بودند، رفتند روى كمر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله و سَلَّم) بازى كنند، حضرت براى اينكه اينها ناراحت نشوند خيلى آرام سرش را از سجده برداشت. يعنى اينقدر توى خانه مسائل عاطفى، انس بچّه با پدر و پدر بزرگ. چون حديث داريم كه: «مَن كان به حبّى فليتصبّى، يا صبّى»، هر كه بچّه دارد خودش هم بچه شود. احترام كودك، ما الان چيزى داريم به نام «روانشناسى كودك» نمىدونم «برنامه كودكان»، «روزنامه بچهها»، دنيا براى كودك، كتابش، بازى اش، اسباب بازى هايش، روانشناسى اش، كارهاى هنرى، سرگرمى اش ، علمى اش، براى كودك خيلى كار كرده، اما من يك سئوال مىكنم از شما كه: تا كنون تمام اين دكترهاى روانشناسى، جامعهشناسى و تمام اين هنرمند هايى كه براى كودكان طراحى مىكنند در وقتهاى حساس هم حاضرند كودك را به ميدان بگيرند، آياتى در قرآن كريم داريم ؛ «خلق لكم»«سخّر لكم»، براى شما آفريد، مسخّر شمإ؛ ّّر كرد «متاعاً لكم» بگذار شعر بخوانم ؛
ابر و باد و مه و خورشيد و ، هستى براى بشر است و بشر براى چيست؟
«و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» هستى براى بشر است و بشر براى عبادت و در عبادت قلّه عبادتها نماز است، توى نماز مهمتر جاى نماز سجده است. آن وقت توى سجده بچّهها مىروند روى كمر پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) بازى مىكنند، آن حضرت بازى آنها را بهم نمىزند. اين احترام كودك است. ما وقتى اسلام را مىفهميم، يعنى وقتى قدر آب معلوم مىشود كه تشنه باشيم. اينكه افطار خوشمزه است به خاطر اينكه آدم يك چند ساعت گرسنگى كشيده. ما وقتى، كسانى كه براى دنياى كودك طراحى كره، مقاله و تحقيقات كرده، همه را جمع كنيم، بگوئيم اين را ما مىگوئيم، حالا شما بگوئيد كه چه كردهايد. بعد يواش كمرش را بلند مىكرد كه بچّهها نيافتند بعد از نماز هم روى زانو مىنشاند آنها را،
و در يك ماجراى ديگر يك زنى آمد يه بچّهاى، يه زن عربى، يه بچّهاى بچّهاش را داد به حضرت، حضرت بچّهاش را بغل گرفت، حالا براى اينكه اسم روى آن گذارد. يا اذان بگويد. بچه ادرار كرد، مادرش جيغ زد، فرمود چرا جيغ زدى؟ فرمود: لباس پيامبر نجس شد، فرمود خوب نجس شود، مىشورم، جيغى كه زدى در روح بچه اثر گذاشت، ترسيد. كدام روانشناسى و مقاله نويس و دكتر متخصص اطفال و كسى كه راجع به طفل و كودك كار كرده، حاضر است بچه لباسش را نجس كند و مادر را توبيخ كند كه جيغ نزن، بگذار ادرار كند، من مىروم مىشويم. احدى تا كنون پيدا نشده يك كارى كند كه يك قدم از اسلام بالاتر باشد. «الاسلام يعلو» هنوز اسلام بالاست «و لا يعلى عليه
برخورد كريمانه امام حسن (عليه السلام) با همسايه يهودى
دو سه تا خاطره هست بلد نبودم تا ديشب، ديشب ياد گرفتم. زيادى گوش بدهيد اين حديث را من تا ديشب بلد نبودم، امام حسن مجتبى (عليه السلام) يك همسايه يهودى داشت، دستشويى اين همسايه ديوارش شكافته شد، آبهاى آلوده و فاضلاب آمد خونه امام حسن (عليه السلام). آن حضرت هيچى نگفت. يه روز زن همسايه آمد خونه امام حسن (عليه السلام) ديد ديوار شكافته شده، آب نجس آمده اين طرف، دويد رفت به شوهرش گفت آقا، آبهاى فاضلاب آمده خانه امام حسن (عليه السلام). مرد يهودى آمد عذرخواهى كرد، چرا نگفتى، فرمود: «امرنى جدى» جدّم پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) امر كرده، «بإكرام الجار» كه همسايه را كارى نكنيد كه خجالت بكشد. من گر بگويم كه خانه شما، خانه ما را نجس كرده تو خجالت مىكشيدى. من براى اينكه خجالت نكشى، روى خودم نياوردم، داريم «فَاَسلم اليهودى»، يهودى اسلام آورد. ما اگر نايلون زباله را يه وقت مقابل خانه همسايه بگذاريم، البته نبايد بگذاريم، داد و بيداد. گاهى وقتها توى ماشين مىنشينيم براى اينكه پياده شويم و زنگ را بزنيم، بوق مىزنيم. بابا توى ماشين كه مىنشينى ده تا همسايه اذيّت مىشود. شما به اين خانه كار دارى لطفاًپياده شو، درب اين خانه را بزن، آخه چرا به خاطر اينكه توى اين خانه كار دارد، براى اينكه از ماشين پياده نشود، بوق مىزند، مثلاً ده تا خانه اذيّت مىشوند. «امرنى جدى باكرام الجار» خوب.
اعتكاف را لابد شنيدهاند از دستورات اسلام است كه انسان در ماهها ى عزيزى در شبهاى عزيز مستحب است كه مثلاً سه روز برود در مسجد. به قول امروزىها بنزينگيرى و خود سازى كند، يه فراغتى براى بازگشت به خويشتن، مثل اينها كه درب را مىبندند به حساب و كتابشان برسند، به حساب و كتاب خودش آدم برسد.
امام حسن (عليه السلام) معتكف بود يه مسلمان گفت آقا من يه كارى به شما دارم اعتكافش را شكست. خيلى مهم است كه انسان اعتكافش را بشكند. اين حق الناس خيلى مهم است. شما اگر مىگويى «مالك يوم الدّين» وسط نمازى يه كسى گفت: من از شما طلب دارم، طلبم را بده اگر ناراضى است كه شما نمازت را ادام بدهى، نمازت را بشكن، برو طلب مردم را بده، برگرد دوباره «اللَّه اكبر».
از امام حسن عليه السلام) مىگويم، آشنا شويم با امانمان، الگوهاى ما چى اند؟ الان بچّهها مىروند عكسى روى پيراهنشان، چيه؟ مىگويد در تاريخ فلان مثلان اين فلان شيرينكارى را كرد. آن وقت ما امامانى داريم كه سر تا پا كارهايشان شيرينكارى بود
قطع طواف، براى برآوردن حاجت مردم
امام حسن (عليه السلام) داشت طواف مىكرد، يه كسى با ايشان كارى داشت، طوافش را رها كرد. گفتند: آقا چرا طواف را رها مىكنى. فرمود: حاجت بردار مؤمن، حاجت و مشكل كسى را حل كند از حج و عمره بهتر است. طواف كه جزء حج است. هم اعتكافش را شكست، در يك ماجرا اعتكاف و در يك ماجرا طوافش را شكست و در يك ماجرا آب كثيف خانه يهودى را تحمل كرد كه همسايه آزارى نكند.
از نظر علمى: پادشاه روم سئوالات خيلى سنگينى را جمع كرده بود، براى معاويه فرستاد، معاويه ديد كه بلد نيست، اينها را جز على (عليه السلام) كسى نمىتواند جواب بدهد. آوردند نزد على (عليه السلام) فرمود: برويد پهلوى امام حسن (عليه السلام) جوابش را به شما مىدهد، رفتند همه مسائل فنّى را امام حسن (عليه السلام) جواب داد. يه كسى به امام حسن (عليه السلام) رسيد، گفت: تو ما را ذليل كردى، براى اينكه صلح معاويه را قبول كردى. فرمود: «انّى لم اجداً انصارا»، من يار نداشتم، اگر يارى مىداشتم، معاويه تمام افراد دانه درشت لشگر مرا خريد. يك عده هم ترسيدند، فرار كردند، يه عده هم همهاش، بهانه مىگشتند دَر بروند، يار واقعى نداشتم، وگرنه مىجنگيدم.
يه كنيزى يه دسته گل به امام حسن (عليه السلام) هديه كرد. امام حسن (عليه السلام) فرمود: آزادش كنيد، گفتند: آقا يه كنيز و يك دسته گل، آزاد، فرمود: بله، قرآن مىگويد: «اذا فحيّوا باحسن» آيه قرآن است. كه اگر يه كسى خدمتى به شما كرد خدمت بهتر بهش بكنيد. «اذا» زمانى كه «حيّيتم تبحيّه فحيّوا باحسن».(شما الحمداللَّه همه ليسانسيه، راستش را بگوئيد، از باقى ليسانسيهها بپرسيد. شما كه هنوز امتحان ندادهايد. كدام يك از آقايان فارغ التحصيلان دانشگاه سالى يك تلفن به رئيس دانشگاه مىزند، كه آقا سلام من فلانى هستم، فارغ التحصيل دانشگاه شما هستم، مىخواستم يك سلامى خدمت شما بگويم، چون حق استادى دارى. اصلاً توى اين ترم و واحد درسمان پهلوى استاد بود، سلامش مىكنيم، كه اين ترم با او كارى نداريم، از بغل ما هم رد شود. بعضى ممكن است، سلام بكنند و بعضى نكنند. بابا درس داده «من علّمنى حرف فقد صيّرنى عبداً». يك دسته گل داد، گفت: براى هميشه آزاد
احسان امام حسن (عليه السلام) به بدگويان
شخصى از امام بدگويى كرد، درى و ورى مىگفت: روزى امام حسن مجتبى (عليه السلام) را ديد، دارم سيره امام حسن (عليه السلام) را مىگويم. امام حسن (عليه السلام) را ديد سوار اسب، اين شخص شاعر هم بود، نگاهى كرد و، امام فرمود: خيلى به من نگاه مىكنى، فرمود: خيلى اسبت قشنگ است. پياده شد، فرمود: افسار اسب را بگير، مال تو. با اينكه به من فحش دادى، اصلاً روى خودش نياورد. حالا كى مثلاً يه همچى روحيهاى دارد. اينها، لياقت رهبرى را، اينها دارند. بعضى هستند اگر سى سال پيش، من سراغ دارم الان هم مىدانم كيه، مرده است، خدا بيامرزدش، دستش را دراز كرد با يك بزرگوارى، بزرگوارى دستش را دراز كرد، دست بدهد با يك بزرگوارى ديگر، تا اون دستش را آورد، دست بدهد، فورى دستش را پيش كشيد، گفت: اين به خاطر اينكه يازده سال پيش، من ديدنِ تو آمدم و تو بازديد من نيامدى. اين عوض آن. گاهى يه نقطه ضعفى، يه چيزى يه جايى بوده كه حالا مثلاً، حرف زشت زد به امام. شاعر هم بود، بعد امام ديد به اسبش نگاه مىكند، گفت اسبت خوب است. گفت، كالِ تو.
مردى خدمت امام حسن (عليه السلام) رسيد. مقدارى زياد درهم به او داد، خوب درهم چون طلا و نقره است، سنگين بود. ظاهراً حالا اين پيرمرد بوده، نتوانسته بلند كند يا مثلاً حالا چه جور بوده، پنجاه هزار درهم بود،گفت، به يه كسى بگو برايت بياورد، يه كسى آمد، فرمود، يه چيزى هم به تو بدهيم، يك لباس بلند داشت، داد به اون آقايى كه آمده اين را ببرد.
ما وقتى مىخواهيم بدهيم به دانه درشتها مىدهيم، مثلاً بنده توى تلويزيون فرض كنيد يه كسى مىخواهد هديهاى به من بدهد. به من مىدهد ولى به خانواده من كه مثلاً زحمت كشيده براى من غذا پخته، بچّه دارى كرده، فرصت كردهام مطالعه كنم، اگر او كمك نمىكرد كه من نمىتوانستم كمك كنم، او را يادش رفته. ما افرادى هستند، مثلاً غذا مىخوريم از صاحبخانه تشكر مىكنيم اما كسى كه پاى ديگ است چى آشپز را يادمان مىرود. معمولاً در يك پادگان و دانشگاه، چهرهها مىآيند. نهضت سوادآموزى تا حالا من چهار تا لوح از يونسكو گرفتهام، منتهى زحمت اونها كشيدهاند كه كلاسها و بيسوادها را جمع كردهاند، تو روستاها هجرت كردهاند، با حقوق كم، از پدر و مادر جدا شدهاند، سرما و گرما، برف و يخ ماندهاند، زحمت كشيدهاند، اما پشت تلويزيون بنده لوح
رفتهام. اين يكى از اشتباهات ماست. از خيلىها غافليم. امام حسن مجتبى (عليه السلام) هديه داد به يه كسى، هديه سنگين بود، مىخواست يكى آمد كمكش كند. گفت يه چيزى هم به تو بدهم . (اگر بنده رفتم مثلاً اصفهان سخنرانى، مىخواهند دو تا جعبه گز بدهد، خوب اين برادر پاسدارم هم، اين هست و اين هم كه پشت فرمان نشسته من را بُرده، خوب يه جعبه هم به او بده. يكى هست هنوز توى ذهنم هست، چهارده سال است مىخواهد به من يه نهار بدهد، فقط گفته مىخواهم پاسدارهايت نباشند. (خنده حضار) يعنى سخاوتش در حد يك آبگوشت است). انسان وقتى مىخوهد يه چيزى بدهد. بالاخره اين بچه هم دارد، نگاه مىكند. اصلاً ممكن است حقّش نباشد، حقّش هم نباشد بايد يهش بدهى. قرآن بخوانم، قرآن مىگويد:
«يه كسى مرده است، داريد ارثش را تقسيم مىكنيد، بچهها نشستهاند يكى است وارد مىشود، وارث هم نيست. مىگويد: السلام عليكم. مىگويد: يه خوردهاش را بهش بدهيد، بالاخره نگاهش خورد. كسى كه نگاهش بهش افتاد. بله اگر نگاه نمىكرد
توجّه به توقّعات طبيعى مردم
بله اگر يه جعبه سيب آوردند پهلوى من، هر كس ديد دو تا سيبش را بردارد و بخورد، يه وقت است كه سيب را مىآورد و كسى نمىفهمد، نفهمد توقع هم ندارد، اما وقتى ديد براى او توقع پيدا مىشود و اين توقعات را بايد عمل كرد، آيهاش اين است؛ «و اذا حَضَر القسمه» يعنى حاضر شد سَرِ قسمت دارند تقسيم مىكنند «حَضَر» اين هم حاضر شد، گفت: السلام عليكم. اما البته اگر شخصى باشد نه اگر بيت المال بود، پتو را بهش بده بردارد ببرد. اين مال شخصى است. يعنى تفقّد از افراد گمنام. من چند تا سؤال مىكنم.
- تا كنون از خادمين مسجد هم تشكّر شده؟
- تا حالا از آشپزهاى وزارتخانهها و ادارات و مسجدها تشكّر شده؟
(از خادمهاى چيز تشكّر شده؟
يه كسى به سيلى خوبى به من زد، من يه شب افطارى دادم، همه شخصيّتها از دو گروه و جناح سياسى كه در كشور هستند. افطار دعوت كردم ولى همه چهره درشت بودند، يكى آمد خانه ما، از آن سياسىها، گفت: آقاى قرائتى من پريشب خانه تو را ديدم. گفت: خوب اين هم كار درستى نيست، رفتم همه باغبانها را دعوت كرد. توى پادگان هر چه باغبان است چون خانه ما توى پادگان بود، همه باغبانها را دعوت كرد، چون ديدم كارت غلط است مىخواستم تو را گوشمالى بدهم، گفتم خيلى متشكرم، من غافل شدم، بله آدم غافل مىشود.
ما غافل مىشويم از افرادى كه خدمت مىكنند ولى گمنامند، توى جمهورى اسلامى براى گروه سرود، يه كسى كه سرود مىگويد، تشويق مىشود. من نمىگويم تشويق نشود. گروه سرود تشويق بشود، اما آدم داريم پنجاه سال است اذان مىگويد، احدى احوالش را نپرسيده. اينها يه خورده، به همين خاطر اگر از گُل زدن تشويق شد. اما اگر كسى يه دور تاريخ ايران را حفظ است، تشويق نمىشود. نمىگويم از فوتبال تشويق نكنيد، مىگويم همانطور كه او گل زد تشويقش كرديد، كسى را هم كه يك كار علمى كرده است هم....
از شيرين كارىهاى امام حسن (عليه السلام) اين بود كه افراد گمنام را هم تشويق مىكرد. بسيار خوب). راجع به امام حسن (عليه السلام) مسئلهاى هست كه مىگويند زنهاى زيادى گرفت و طلاق داد: اول بهتون بگويم كه طلاق بدترين چيز است، حديث داريم شعار و سخنرانى آبكى هم نيست. ايينكه مىگويم متن حديث است كه:
«منفورترين و بدترين حلالها نزد خدا طلاق است»
حلال است، مثل آبِ لجنِ توى جوى، شرعاً پاك است اما خوردنى حلالى است اما بدترين حلال. و چطور مىشود ما بگوئيم امام حسن (عليه السلام)، ماجرا اين بود بنى اميّه براى اينكه امام حسن (عليه السلام) را بشكنند. چون امام حسن (عليه السلام) عين امام حسين (عليه السلام)، عين پدرش اميرالمؤمنين (عليه السلام) خانه افراد غذا مىبرد، به خاطر اينكه به فقرا مىرفت چيزى مىداد و محبوب شده بود. مىگفتند ايشان مىرود درب خانه فقرا چيزى مىدهد. آن وقت خانه هر فقيرى مىگفتند: اين هم خانمش هست. و لذا گفتند: امام حسن (عليه السلام) چهارصد زن گرفت و طلاق داد. از تهمتهاى مهمّى بود كه به امام حسن مجتبى (عليه السلام) زدند. متنى دارد برايتان بگويم، مال مرحوم مطهرى است. برايتان بخوانم، يادش به خير
تهمت طلاق به امام حسن (عليه السلام)، از سوى بنى عباس
در اينجا لازم است كه به يك شايعه بى اساس كه دست جنايتكار خلفاى عباسى آن را بوجود آورد، و در ميان عموم مردم شهرت يافته، اشاره مختصر كنم، در ميان عموم مردم شهرت يافته و در بسيارى از كتابها هم نوشته شده. (اولاً، كه بهتون بگويم، نوشتن توى كتابها سند نيست. آقا من ديشب توى اينترنت، بابا اينترنت يعنى ديوار خيابان، هر كسى مىتواند بگويد زنده باد يا مرده باد، مگر اگر شما توى اينترنت ديدى حق است؟ آقا من توى خيابان تهران ديدم، ديوار تهران مگر با ديوار سبزوار و جهرم فرقى مىكند. يك كيلو ذغال بده به يه كسى، بگو بنويس مرگ بر ...، آن هم مىنويسد مرگ بر ...، يك كيلو ذغال مىخواهد و يك آدم گُشنه، يك كيلو ذغال، اينترنت چيزى نيست كه، خودِ وسيله تكنولوژى است، من ديشب توى اينترنت ديدم، ديده باشى.
قرآن مىگويد:«ان جاءكم فاسق بنبأٍ فَتَبَيّنوا».
راحت مىشود همه چيزى گفت، بنده تفسير نورم را روى اينترنت گذاشتهام، هم مىشود تفسير گذاشت و هم نهج البلاغه، هم مىشود، الان مراجع ما سايت دارند، يعنى مثل ديوار مىماند. ديوار را هم مىشود زنده باد، هم مرده باد، مثل كاغذ است، اينكه توى اينترنت ديدم مثل اينكه، راحت مىشود آبروى همديگر را بُرد، بسيارى از افراد فاسد سايت دارند و هر چى هم مىخواهند بگويند، اصلاً جُك درست مىكنند و مقدّسات را مسخره مىكنند.
آيهاى داريم كه: «اَباللَّه و آياته كنتم تستهزؤون» مىترسم غلط خوانده باشم. يعنى براى خدا هم جُك درست مىكنى؟ براى دين هم؟
ممكن است همه چيز را به مسخره بكشيم صِرف اينكه آقا توى كتاب نوشته، نوشته باشد. آقا، آقا بالاى منبر گفت، بسم اللّه الرحمن الرحيم: بايد تحقيق كرد. نه نوشتن و نه، دليل بر اين است كه حق است. آيا خواهد شد كه زمانى مردم ما حق گرا باشند. خدا رحمت كند مرحوم شهيد بهشتى را چنان شايع كردند كه ايشان در تهران يك خانه دارد كه ماشينهاى هيجده چرخ برنج رفت توى سردابش تاب خورد، برنج خالى كرد. اصلاً يك نفر نيست كه بگويد توى تهران سردابى كه تويش هيجده چرخ دور بزند، حالا اين همه برنج مىخواهد چه كند؟ آخه به آدم اين همه برنج مىخواهد چه كند؟ همينطور مىگويند چهارصد تا زن داشت امام حسن مجتبى (عليه السلام). مرحوم مطهرى، از مرحوم مطهرى است) در ميان مردم شهرت يافته و در بسيارى از كتابها هم نوشته شده كه امام حسن مجتبى (عليه السلام) فرزند برومند اميرالمؤمنين (عليه السلام) از كسانى بوده كه زياد زن مىگرفته و طلاق مىداده و چون ريشه اين شايعه از يك قرن بعد از وفات امام بوده.
(امام حسن مجتبى (عليه السلام) كه شهيد شد. تا يه قرن بعد هم اين حرفها نبوده. يه قرن بعد بوده و همه جا پخش شد.) دوستان آن حضرت هم بدون تحقيق در اصل مطلب و بدون توجه به اينكه اين كار در اسلام يك كار مبغوضى (مورد غضب). منفورى است و شايسته مردم عيّاش و غافل است، نه شايسته مردى كه يكى از كارهايش اين بوده كه پياده به حج مىرفت (25) بار ثروت و دارايى خودش را را بارها با فقرا تقسيم كرد. (بعد حالا مىگويد
چنانچه مىدانيم در گردش خلافت از امويان به عباسيان...
(اين يك مسئله سياسى است. ما زمان خودمان يه مرتبه ديدم گفتند عكس امام (خمينى ره) تومان است. شما نمىدونم يادتان مىآيد يا نه، عكس امام توى ماه است. حالا)
خوشبختانه محققان باارزش عصر اخير در اين زمينه تحقيقاتى كردهاند و ريشه اين دروغ را پيدا كردهاند. اول كسى كه اين دروغ را بافت، يك قاضى بود كه اين قاضى منصوب منصور دوانيقى بود كه به امر منصور دوانيقى مأمور شد كه اين شايعه را درست كنند. دكتر شريعتى يه چيزى مىگويد؟ مىگويد كه: شايعه را دشمن سفارش مىدهد. يكى هم اين سفارش را مىگيرد مىسازد، عوام هم پخش مىكنند.
اجمالاً امام حسن (عليه السلام) اين است. حالا بدين مناسبت يه مقدارى راجع به شايعه صحبت كنيم: عرض كنم كه سوره توبه آيه 47 قرآن مىفرمايد كه:
«توى جبهه يك عده مىخواستند جيم شوند مىگفتند: اجازه بده مرخصى، خواهرم عروس مىشود، عمهام مريض است، مىخواستند از سربازى فرار كنند، قرآن مىگويد كه:
«اول به اينها اجازه نده». «لِمَ اذنت لَهُم»: چرا به ايشان اجازه دادى؟ «لا يستأذنك الذين يؤمنون»: اونى كه ايمان دارد توى جبهه مىايستد، مرخصى نمىرود، جيم نمىشود.
«انَّما يَستأذنك الذين لا يؤمنون»: اون هايى اجازه مرخصى مىگيرند كه مىخواهند جيم شوند. ايمان به خدا و قيامت ندارند. «و ارتابت قلوبهم» قلبهاى اينها «ريب» دارند، شك دارند. دو دل اند،، بعد مىفرمايد كه: « ولو اراد الخروج» اگر اينها واقعاً بچه جبهه بودند، آماده بودند، دوره مىديدند،. حالا بعد مىفرمايد كه: «ولو خرجوا فيكم» اگر همه خارج شوند با شما جبهه بيايند «ما زادوكم الاّ خبالاً و لاَوضعوا اخلالكم»، يعنى بين شماها شايعه پخش مىكنند. اين سربازها به درد نمىخورند چون منافق و ترسو، و ايمان ندارند، بهانه مىگيرند، به بهانه مىخواهند مرخصى بگيرند. اگر هم بيايند، «اَوضعوا خلالكم» يعنى شايعه به وجود مىآورند، براى چى؟ «يبغونكم الفتنه»: مىخواهند فتنه به وجود بياورند
شايعه پراكنى و جاسوسى، نشانه افراد منافق
«عوفيكم سمّاعون لهم»: مىخواهند اطلاع فروشى كنند، اطلاعاتى مىگيرند و اطلاعات محرمانه را. «لقدابتغوالفتنه»: اينها قبلاً هم اطلاع فروشى مىكردند. «و قلَّبوا لك الامور»: امور را براى شما قلب مىكنند، واژگون مىكنند. اجمالاً در سوره توبه چند تا آيه هست براى افراد كه ايمان ندارند و نبودشان و حضورشان بهتر است شايعه، حديث داريم:
«كفى بالمرء كذبا» در دروغ گويى مرد همين بس «ان يحدث بكل مالسمعه» هر چى شنيد نقل مىكند. هر چى شنيد بايد نقل كند. هر چى شنيديم بايد تحقيق كنيم به خصوص آدمهاى تحصيل كرده، هرچى شنيديد تحقيق كنيد. البته من دفاع نمىكنم. جرم هايى هست و جنايتكارانى هستندو. اما بيائيم يه مرتبه، يه موجى راه بياندازيم دانشگاه اينچنين است. بابا توى دانشجوها دهها هزار بچه حزب اللهى است. حالا دو تا دانشجو هم ممكن است همچين كنند. آخوندها همچينند. بابا صد و پنجاه هزار آخوند داريم 53 تا خرابند. بازارىها كلاه بردارند، بابا توى بازار آدمهاى خوبى داريم ، حالا ده تا هم كلاه بردارند. ادارهاىها رشوه مىگيرند، توى ادارهاىها هم آدم مخلص و خدوم داريم. حالا چند تا هم رشوه مىگيرند. اينكه انسان چهار تا، صد تا، بيست تا را ببيند، يا مثلاً بگويد كاشونىها چنينند، تبريزىها و اصفهانىها چنينند. اين را يه مقدارى مواظب قيامت باشيم «كفى بالمرء كذبا» در دروغ مرد هيمن بس كه «يحدث بكل مالسمعه».
قصه را مىكشند كه امام حسن مجتبى (عليه السلام) هم چهارصد تا زن گرفت. مىگويم كه چهارصد تا زن، بچه هاشون چطور بودند. كسى كه چهار صد تا زن دارد، لااقل بايد چهارصد تا هم بچه داشته باشد. آخر دروغ شاخ دارد، يه آقاى بزرگوارى كسانى كه زنش مىزاييد پولشان مىداد. منتهى پير شده بود. توى شلوغى مىرفتند به آقا مىگفتند خدا به ما بچه داده، يه صد تومانى، صد تومان قديم هم خيلى بود. گفتند: آقا خَرَف و پير شده. روز عيد كه شلوغ است مىروند،
دست آقا را ببوسند. مىرويم مىگوئيم خدا به ما بچه داده، صد تومان مىگيريم. نباشد آقا را امتحان كنيم، مرجع تقليد است، رفتند گفتند. توى شلوغى مىرفتند، كه آقا سرگرم ياللّه، بفرمائيد باشد. آقا قدمش مبارك، صد تومان. دو مرتبه نيمه شعبان، رمضان، و عيد فطر و قربان و تولد امام حسين (عليه السلام)، بعثت، هفت، هشت دفعه توى عيدها كه مىريختند دست آقا را ببوسند، كه اتاق پر بود، توى شلوغى دم ظهر كه هر كسى گيج است مىرفت و مىگفت. آقا دفعه هفتم گفت: قدر خانمت را داشته باش، پارسال تا يه حال هفت بار برايت زائيده. (خنده حضار) گفت: ديدى گفتم آقا مىفهمد.
گاهى وقتها طرف روى خود نمىآورد، آخه بابا نامردها امام حسن (عليه السلام) اگر چهارصد زن داشته، چهارصد تا هم، بعد اين زنها كجا بودند؟ خونه شون كجا بود؟ چى چى مىخوردند؟ آخه دروغ هم حساب و كتاب دارد.
خيلى امام حسن (عليه السلام) مظلوم بود.
حديث داريم: «ليس بين الحق و الباطل الا اربع السابع» يعنى هر چه شنيدى با هر چه ديدى.
«الباطل ان تقول سمعت» حديث داريم در نهج البالغه است.
اميرالمؤمننين (عليه السلام) مىفرمايد، باطل اين است كه مىگويى شنيدم.
«و الحق ان تقول رأيت» باطل اين است كه بگويى شنيدم و حق اين است كه بگويى ديدم.
حتى با قرائنى هم نمىشود چيز كرد، حتى اگر يك قاضى مردى را از زير لحاف كشيد بيرون با يك زن نامحرمى نمىتواند بگويد زنا كرديد. مىتواند توبيخ و تنبيهش كند اما زنا بايد ثابت شود، صِرف اينكه ايشان مىرفت كه دزدى كند، مىرفت كه اين خلاف را، بله براى رفتنش و آماده باشش بايد تنبيهش كرد، امّا جرم بايد ثابت شود
غيبت و تهمت، خوردن گوشت برادر است
خيلى راحت ما آبروى افراد را مىريزيم، اگر از من بپرسند توى جمهورى اسلامى مشكلترين مسئله چيه؟ مىگويم، اينكه هيچى ارزانتر از آبروى مسلمان نيست. به راحتى آبروى هم را مىريزند. آن وقت هم مىدانى آبرو ريختن چقدر خطر دارد. از اينكه گوشت كسى را بكنى بدتر است، چون اگر گوشت زنده كسى را بكنى جايش پُر مىشود، آبرو كه رفت مثل گوشت مرده است ديگه جايش پر نمىشود به همين خاطر گفتهاند غيبت كردن مثل خوردن گوشت مرده است. گوشت زنده جايش پُر مىشود، گوشت مرده جايش پُر نمىشود.
چرا مىگويند، غيبت كردن مثل گوشت مرده است، چون مرده نمىتواند از خودش دفاع كند. اين آقايى هم كه غيبتش را مىكنى نيست كه از خودش دفاع كند. اصلاً يك بابى داريم به نام: «باب النهى بالقول بغير علم» باب فقهى است. چيزى را كه نمىدانى نگو.
«لاتقف ماليس لك به علم» چيزى را كه نمىدانيد، نگوئيد.
از تهمت هايى كه به امام حسن (عليه السلام) زدند راجع به اين است. امامان ما هيچ نقطه ضعف، صد سال بعد از شهادت امام حسن (عليه السلام) منصور دوانيقى پول داد به يك قاضى نامرد. گفت: حديث جعل كن براى شكستن بنى هاشم. هر چى شنيدهايد تحقيق كنيد، توى اينترنت، يا كتاب باشد بدون تحقيق چيزى را قبول نكنيد من دنباله بحثم باز بحث دارم، وقت اين جلسه تمام شد.
«اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجل فرجهم »
السلام عليكم ورحمة الله وبركاته
برخورد مناسب پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلم) با كودكان
حضرت در نماز عشا، سجده رفت. امام حسن و امام حسين (عليه السلام) كوچولو بودند، رفتند روى كمر پيامبر (صلى اللَّه عليه و آله و سَلَّم) بازى كنند، حضرت براى اينكه اينها ناراحت نشوند خيلى آرام سرش را از سجده برداشت. يعنى اينقدر توى خانه مسائل عاطفى، انس بچّه با پدر و پدر بزرگ. چون حديث داريم كه: «مَن كان به حبّى فليتصبّى، يا صبّى»، هر كه بچّه دارد خودش هم بچه شود. احترام كودك، ما الان چيزى داريم به نام «روانشناسى كودك» نمىدونم «برنامه كودكان»، «روزنامه بچهها»، دنيا براى كودك، كتابش، بازى اش، اسباب بازى هايش، روانشناسى اش، كارهاى هنرى، سرگرمى اش ، علمى اش، براى كودك خيلى كار كرده، اما من يك سئوال مىكنم از شما كه: تا كنون تمام اين دكترهاى روانشناسى، جامعهشناسى و تمام اين هنرمند هايى كه براى كودكان طراحى مىكنند در وقتهاى حساس هم حاضرند كودك را به ميدان بگيرند، آياتى در قرآن كريم داريم ؛ «خلق لكم»«سخّر لكم»، براى شما آفريد، مسخّر شمإ؛ ّّر كرد «متاعاً لكم» بگذار شعر بخوانم ؛
ابر و باد و مه و خورشيد و ، هستى براى بشر است و بشر براى چيست؟
«و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون» هستى براى بشر است و بشر براى عبادت و در عبادت قلّه عبادتها نماز است، توى نماز مهمتر جاى نماز سجده است. آن وقت توى سجده بچّهها مىروند روى كمر پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) بازى مىكنند، آن حضرت بازى آنها را بهم نمىزند. اين احترام كودك است. ما وقتى اسلام را مىفهميم، يعنى وقتى قدر آب معلوم مىشود كه تشنه باشيم. اينكه افطار خوشمزه است به خاطر اينكه آدم يك چند ساعت گرسنگى كشيده. ما وقتى، كسانى كه براى دنياى كودك طراحى كره، مقاله و تحقيقات كرده، همه را جمع كنيم، بگوئيم اين را ما مىگوئيم، حالا شما بگوئيد كه چه كردهايد. بعد يواش كمرش را بلند مىكرد كه بچّهها نيافتند بعد از نماز هم روى زانو مىنشاند آنها را،
و در يك ماجراى ديگر يك زنى آمد يه بچّهاى، يه زن عربى، يه بچّهاى بچّهاش را داد به حضرت، حضرت بچّهاش را بغل گرفت، حالا براى اينكه اسم روى آن گذارد. يا اذان بگويد. بچه ادرار كرد، مادرش جيغ زد، فرمود چرا جيغ زدى؟ فرمود: لباس پيامبر نجس شد، فرمود خوب نجس شود، مىشورم، جيغى كه زدى در روح بچه اثر گذاشت، ترسيد. كدام روانشناسى و مقاله نويس و دكتر متخصص اطفال و كسى كه راجع به طفل و كودك كار كرده، حاضر است بچه لباسش را نجس كند و مادر را توبيخ كند كه جيغ نزن، بگذار ادرار كند، من مىروم مىشويم. احدى تا كنون پيدا نشده يك كارى كند كه يك قدم از اسلام بالاتر باشد. «الاسلام يعلو» هنوز اسلام بالاست «و لا يعلى عليه
برخورد كريمانه امام حسن (عليه السلام) با همسايه يهودى
دو سه تا خاطره هست بلد نبودم تا ديشب، ديشب ياد گرفتم. زيادى گوش بدهيد اين حديث را من تا ديشب بلد نبودم، امام حسن مجتبى (عليه السلام) يك همسايه يهودى داشت، دستشويى اين همسايه ديوارش شكافته شد، آبهاى آلوده و فاضلاب آمد خونه امام حسن (عليه السلام). آن حضرت هيچى نگفت. يه روز زن همسايه آمد خونه امام حسن (عليه السلام) ديد ديوار شكافته شده، آب نجس آمده اين طرف، دويد رفت به شوهرش گفت آقا، آبهاى فاضلاب آمده خانه امام حسن (عليه السلام). مرد يهودى آمد عذرخواهى كرد، چرا نگفتى، فرمود: «امرنى جدى» جدّم پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) امر كرده، «بإكرام الجار» كه همسايه را كارى نكنيد كه خجالت بكشد. من گر بگويم كه خانه شما، خانه ما را نجس كرده تو خجالت مىكشيدى. من براى اينكه خجالت نكشى، روى خودم نياوردم، داريم «فَاَسلم اليهودى»، يهودى اسلام آورد. ما اگر نايلون زباله را يه وقت مقابل خانه همسايه بگذاريم، البته نبايد بگذاريم، داد و بيداد. گاهى وقتها توى ماشين مىنشينيم براى اينكه پياده شويم و زنگ را بزنيم، بوق مىزنيم. بابا توى ماشين كه مىنشينى ده تا همسايه اذيّت مىشود. شما به اين خانه كار دارى لطفاًپياده شو، درب اين خانه را بزن، آخه چرا به خاطر اينكه توى اين خانه كار دارد، براى اينكه از ماشين پياده نشود، بوق مىزند، مثلاً ده تا خانه اذيّت مىشوند. «امرنى جدى باكرام الجار» خوب.
اعتكاف را لابد شنيدهاند از دستورات اسلام است كه انسان در ماهها ى عزيزى در شبهاى عزيز مستحب است كه مثلاً سه روز برود در مسجد. به قول امروزىها بنزينگيرى و خود سازى كند، يه فراغتى براى بازگشت به خويشتن، مثل اينها كه درب را مىبندند به حساب و كتابشان برسند، به حساب و كتاب خودش آدم برسد.
امام حسن (عليه السلام) معتكف بود يه مسلمان گفت آقا من يه كارى به شما دارم اعتكافش را شكست. خيلى مهم است كه انسان اعتكافش را بشكند. اين حق الناس خيلى مهم است. شما اگر مىگويى «مالك يوم الدّين» وسط نمازى يه كسى گفت: من از شما طلب دارم، طلبم را بده اگر ناراضى است كه شما نمازت را ادام بدهى، نمازت را بشكن، برو طلب مردم را بده، برگرد دوباره «اللَّه اكبر».
از امام حسن عليه السلام) مىگويم، آشنا شويم با امانمان، الگوهاى ما چى اند؟ الان بچّهها مىروند عكسى روى پيراهنشان، چيه؟ مىگويد در تاريخ فلان مثلان اين فلان شيرينكارى را كرد. آن وقت ما امامانى داريم كه سر تا پا كارهايشان شيرينكارى بود
قطع طواف، براى برآوردن حاجت مردم
امام حسن (عليه السلام) داشت طواف مىكرد، يه كسى با ايشان كارى داشت، طوافش را رها كرد. گفتند: آقا چرا طواف را رها مىكنى. فرمود: حاجت بردار مؤمن، حاجت و مشكل كسى را حل كند از حج و عمره بهتر است. طواف كه جزء حج است. هم اعتكافش را شكست، در يك ماجرا اعتكاف و در يك ماجرا طوافش را شكست و در يك ماجرا آب كثيف خانه يهودى را تحمل كرد كه همسايه آزارى نكند.
از نظر علمى: پادشاه روم سئوالات خيلى سنگينى را جمع كرده بود، براى معاويه فرستاد، معاويه ديد كه بلد نيست، اينها را جز على (عليه السلام) كسى نمىتواند جواب بدهد. آوردند نزد على (عليه السلام) فرمود: برويد پهلوى امام حسن (عليه السلام) جوابش را به شما مىدهد، رفتند همه مسائل فنّى را امام حسن (عليه السلام) جواب داد. يه كسى به امام حسن (عليه السلام) رسيد، گفت: تو ما را ذليل كردى، براى اينكه صلح معاويه را قبول كردى. فرمود: «انّى لم اجداً انصارا»، من يار نداشتم، اگر يارى مىداشتم، معاويه تمام افراد دانه درشت لشگر مرا خريد. يك عده هم ترسيدند، فرار كردند، يه عده هم همهاش، بهانه مىگشتند دَر بروند، يار واقعى نداشتم، وگرنه مىجنگيدم.
يه كنيزى يه دسته گل به امام حسن (عليه السلام) هديه كرد. امام حسن (عليه السلام) فرمود: آزادش كنيد، گفتند: آقا يه كنيز و يك دسته گل، آزاد، فرمود: بله، قرآن مىگويد: «اذا فحيّوا باحسن» آيه قرآن است. كه اگر يه كسى خدمتى به شما كرد خدمت بهتر بهش بكنيد. «اذا» زمانى كه «حيّيتم تبحيّه فحيّوا باحسن».(شما الحمداللَّه همه ليسانسيه، راستش را بگوئيد، از باقى ليسانسيهها بپرسيد. شما كه هنوز امتحان ندادهايد. كدام يك از آقايان فارغ التحصيلان دانشگاه سالى يك تلفن به رئيس دانشگاه مىزند، كه آقا سلام من فلانى هستم، فارغ التحصيل دانشگاه شما هستم، مىخواستم يك سلامى خدمت شما بگويم، چون حق استادى دارى. اصلاً توى اين ترم و واحد درسمان پهلوى استاد بود، سلامش مىكنيم، كه اين ترم با او كارى نداريم، از بغل ما هم رد شود. بعضى ممكن است، سلام بكنند و بعضى نكنند. بابا درس داده «من علّمنى حرف فقد صيّرنى عبداً». يك دسته گل داد، گفت: براى هميشه آزاد
احسان امام حسن (عليه السلام) به بدگويان
شخصى از امام بدگويى كرد، درى و ورى مىگفت: روزى امام حسن مجتبى (عليه السلام) را ديد، دارم سيره امام حسن (عليه السلام) را مىگويم. امام حسن (عليه السلام) را ديد سوار اسب، اين شخص شاعر هم بود، نگاهى كرد و، امام فرمود: خيلى به من نگاه مىكنى، فرمود: خيلى اسبت قشنگ است. پياده شد، فرمود: افسار اسب را بگير، مال تو. با اينكه به من فحش دادى، اصلاً روى خودش نياورد. حالا كى مثلاً يه همچى روحيهاى دارد. اينها، لياقت رهبرى را، اينها دارند. بعضى هستند اگر سى سال پيش، من سراغ دارم الان هم مىدانم كيه، مرده است، خدا بيامرزدش، دستش را دراز كرد با يك بزرگوارى، بزرگوارى دستش را دراز كرد، دست بدهد با يك بزرگوارى ديگر، تا اون دستش را آورد، دست بدهد، فورى دستش را پيش كشيد، گفت: اين به خاطر اينكه يازده سال پيش، من ديدنِ تو آمدم و تو بازديد من نيامدى. اين عوض آن. گاهى يه نقطه ضعفى، يه چيزى يه جايى بوده كه حالا مثلاً، حرف زشت زد به امام. شاعر هم بود، بعد امام ديد به اسبش نگاه مىكند، گفت اسبت خوب است. گفت، كالِ تو.
مردى خدمت امام حسن (عليه السلام) رسيد. مقدارى زياد درهم به او داد، خوب درهم چون طلا و نقره است، سنگين بود. ظاهراً حالا اين پيرمرد بوده، نتوانسته بلند كند يا مثلاً حالا چه جور بوده، پنجاه هزار درهم بود،گفت، به يه كسى بگو برايت بياورد، يه كسى آمد، فرمود، يه چيزى هم به تو بدهيم، يك لباس بلند داشت، داد به اون آقايى كه آمده اين را ببرد.
ما وقتى مىخواهيم بدهيم به دانه درشتها مىدهيم، مثلاً بنده توى تلويزيون فرض كنيد يه كسى مىخواهد هديهاى به من بدهد. به من مىدهد ولى به خانواده من كه مثلاً زحمت كشيده براى من غذا پخته، بچّه دارى كرده، فرصت كردهام مطالعه كنم، اگر او كمك نمىكرد كه من نمىتوانستم كمك كنم، او را يادش رفته. ما افرادى هستند، مثلاً غذا مىخوريم از صاحبخانه تشكر مىكنيم اما كسى كه پاى ديگ است چى آشپز را يادمان مىرود. معمولاً در يك پادگان و دانشگاه، چهرهها مىآيند. نهضت سوادآموزى تا حالا من چهار تا لوح از يونسكو گرفتهام، منتهى زحمت اونها كشيدهاند كه كلاسها و بيسوادها را جمع كردهاند، تو روستاها هجرت كردهاند، با حقوق كم، از پدر و مادر جدا شدهاند، سرما و گرما، برف و يخ ماندهاند، زحمت كشيدهاند، اما پشت تلويزيون بنده لوح
رفتهام. اين يكى از اشتباهات ماست. از خيلىها غافليم. امام حسن مجتبى (عليه السلام) هديه داد به يه كسى، هديه سنگين بود، مىخواست يكى آمد كمكش كند. گفت يه چيزى هم به تو بدهم . (اگر بنده رفتم مثلاً اصفهان سخنرانى، مىخواهند دو تا جعبه گز بدهد، خوب اين برادر پاسدارم هم، اين هست و اين هم كه پشت فرمان نشسته من را بُرده، خوب يه جعبه هم به او بده. يكى هست هنوز توى ذهنم هست، چهارده سال است مىخواهد به من يه نهار بدهد، فقط گفته مىخواهم پاسدارهايت نباشند. (خنده حضار) يعنى سخاوتش در حد يك آبگوشت است). انسان وقتى مىخوهد يه چيزى بدهد. بالاخره اين بچه هم دارد، نگاه مىكند. اصلاً ممكن است حقّش نباشد، حقّش هم نباشد بايد يهش بدهى. قرآن بخوانم، قرآن مىگويد:
«يه كسى مرده است، داريد ارثش را تقسيم مىكنيد، بچهها نشستهاند يكى است وارد مىشود، وارث هم نيست. مىگويد: السلام عليكم. مىگويد: يه خوردهاش را بهش بدهيد، بالاخره نگاهش خورد. كسى كه نگاهش بهش افتاد. بله اگر نگاه نمىكرد
توجّه به توقّعات طبيعى مردم
بله اگر يه جعبه سيب آوردند پهلوى من، هر كس ديد دو تا سيبش را بردارد و بخورد، يه وقت است كه سيب را مىآورد و كسى نمىفهمد، نفهمد توقع هم ندارد، اما وقتى ديد براى او توقع پيدا مىشود و اين توقعات را بايد عمل كرد، آيهاش اين است؛ «و اذا حَضَر القسمه» يعنى حاضر شد سَرِ قسمت دارند تقسيم مىكنند «حَضَر» اين هم حاضر شد، گفت: السلام عليكم. اما البته اگر شخصى باشد نه اگر بيت المال بود، پتو را بهش بده بردارد ببرد. اين مال شخصى است. يعنى تفقّد از افراد گمنام. من چند تا سؤال مىكنم.
- تا كنون از خادمين مسجد هم تشكّر شده؟
- تا حالا از آشپزهاى وزارتخانهها و ادارات و مسجدها تشكّر شده؟
(از خادمهاى چيز تشكّر شده؟
يه كسى به سيلى خوبى به من زد، من يه شب افطارى دادم، همه شخصيّتها از دو گروه و جناح سياسى كه در كشور هستند. افطار دعوت كردم ولى همه چهره درشت بودند، يكى آمد خانه ما، از آن سياسىها، گفت: آقاى قرائتى من پريشب خانه تو را ديدم. گفت: خوب اين هم كار درستى نيست، رفتم همه باغبانها را دعوت كرد. توى پادگان هر چه باغبان است چون خانه ما توى پادگان بود، همه باغبانها را دعوت كرد، چون ديدم كارت غلط است مىخواستم تو را گوشمالى بدهم، گفتم خيلى متشكرم، من غافل شدم، بله آدم غافل مىشود.
ما غافل مىشويم از افرادى كه خدمت مىكنند ولى گمنامند، توى جمهورى اسلامى براى گروه سرود، يه كسى كه سرود مىگويد، تشويق مىشود. من نمىگويم تشويق نشود. گروه سرود تشويق بشود، اما آدم داريم پنجاه سال است اذان مىگويد، احدى احوالش را نپرسيده. اينها يه خورده، به همين خاطر اگر از گُل زدن تشويق شد. اما اگر كسى يه دور تاريخ ايران را حفظ است، تشويق نمىشود. نمىگويم از فوتبال تشويق نكنيد، مىگويم همانطور كه او گل زد تشويقش كرديد، كسى را هم كه يك كار علمى كرده است هم....
از شيرين كارىهاى امام حسن (عليه السلام) اين بود كه افراد گمنام را هم تشويق مىكرد. بسيار خوب). راجع به امام حسن (عليه السلام) مسئلهاى هست كه مىگويند زنهاى زيادى گرفت و طلاق داد: اول بهتون بگويم كه طلاق بدترين چيز است، حديث داريم شعار و سخنرانى آبكى هم نيست. ايينكه مىگويم متن حديث است كه:
«منفورترين و بدترين حلالها نزد خدا طلاق است»
حلال است، مثل آبِ لجنِ توى جوى، شرعاً پاك است اما خوردنى حلالى است اما بدترين حلال. و چطور مىشود ما بگوئيم امام حسن (عليه السلام)، ماجرا اين بود بنى اميّه براى اينكه امام حسن (عليه السلام) را بشكنند. چون امام حسن (عليه السلام) عين امام حسين (عليه السلام)، عين پدرش اميرالمؤمنين (عليه السلام) خانه افراد غذا مىبرد، به خاطر اينكه به فقرا مىرفت چيزى مىداد و محبوب شده بود. مىگفتند ايشان مىرود درب خانه فقرا چيزى مىدهد. آن وقت خانه هر فقيرى مىگفتند: اين هم خانمش هست. و لذا گفتند: امام حسن (عليه السلام) چهارصد زن گرفت و طلاق داد. از تهمتهاى مهمّى بود كه به امام حسن مجتبى (عليه السلام) زدند. متنى دارد برايتان بگويم، مال مرحوم مطهرى است. برايتان بخوانم، يادش به خير
تهمت طلاق به امام حسن (عليه السلام)، از سوى بنى عباس
در اينجا لازم است كه به يك شايعه بى اساس كه دست جنايتكار خلفاى عباسى آن را بوجود آورد، و در ميان عموم مردم شهرت يافته، اشاره مختصر كنم، در ميان عموم مردم شهرت يافته و در بسيارى از كتابها هم نوشته شده. (اولاً، كه بهتون بگويم، نوشتن توى كتابها سند نيست. آقا من ديشب توى اينترنت، بابا اينترنت يعنى ديوار خيابان، هر كسى مىتواند بگويد زنده باد يا مرده باد، مگر اگر شما توى اينترنت ديدى حق است؟ آقا من توى خيابان تهران ديدم، ديوار تهران مگر با ديوار سبزوار و جهرم فرقى مىكند. يك كيلو ذغال بده به يه كسى، بگو بنويس مرگ بر ...، آن هم مىنويسد مرگ بر ...، يك كيلو ذغال مىخواهد و يك آدم گُشنه، يك كيلو ذغال، اينترنت چيزى نيست كه، خودِ وسيله تكنولوژى است، من ديشب توى اينترنت ديدم، ديده باشى.
قرآن مىگويد:«ان جاءكم فاسق بنبأٍ فَتَبَيّنوا».
راحت مىشود همه چيزى گفت، بنده تفسير نورم را روى اينترنت گذاشتهام، هم مىشود تفسير گذاشت و هم نهج البلاغه، هم مىشود، الان مراجع ما سايت دارند، يعنى مثل ديوار مىماند. ديوار را هم مىشود زنده باد، هم مرده باد، مثل كاغذ است، اينكه توى اينترنت ديدم مثل اينكه، راحت مىشود آبروى همديگر را بُرد، بسيارى از افراد فاسد سايت دارند و هر چى هم مىخواهند بگويند، اصلاً جُك درست مىكنند و مقدّسات را مسخره مىكنند.
آيهاى داريم كه: «اَباللَّه و آياته كنتم تستهزؤون» مىترسم غلط خوانده باشم. يعنى براى خدا هم جُك درست مىكنى؟ براى دين هم؟
ممكن است همه چيز را به مسخره بكشيم صِرف اينكه آقا توى كتاب نوشته، نوشته باشد. آقا، آقا بالاى منبر گفت، بسم اللّه الرحمن الرحيم: بايد تحقيق كرد. نه نوشتن و نه، دليل بر اين است كه حق است. آيا خواهد شد كه زمانى مردم ما حق گرا باشند. خدا رحمت كند مرحوم شهيد بهشتى را چنان شايع كردند كه ايشان در تهران يك خانه دارد كه ماشينهاى هيجده چرخ برنج رفت توى سردابش تاب خورد، برنج خالى كرد. اصلاً يك نفر نيست كه بگويد توى تهران سردابى كه تويش هيجده چرخ دور بزند، حالا اين همه برنج مىخواهد چه كند؟ آخه به آدم اين همه برنج مىخواهد چه كند؟ همينطور مىگويند چهارصد تا زن داشت امام حسن مجتبى (عليه السلام). مرحوم مطهرى، از مرحوم مطهرى است) در ميان مردم شهرت يافته و در بسيارى از كتابها هم نوشته شده كه امام حسن مجتبى (عليه السلام) فرزند برومند اميرالمؤمنين (عليه السلام) از كسانى بوده كه زياد زن مىگرفته و طلاق مىداده و چون ريشه اين شايعه از يك قرن بعد از وفات امام بوده.
(امام حسن مجتبى (عليه السلام) كه شهيد شد. تا يه قرن بعد هم اين حرفها نبوده. يه قرن بعد بوده و همه جا پخش شد.) دوستان آن حضرت هم بدون تحقيق در اصل مطلب و بدون توجه به اينكه اين كار در اسلام يك كار مبغوضى (مورد غضب). منفورى است و شايسته مردم عيّاش و غافل است، نه شايسته مردى كه يكى از كارهايش اين بوده كه پياده به حج مىرفت (25) بار ثروت و دارايى خودش را را بارها با فقرا تقسيم كرد. (بعد حالا مىگويد

(اين يك مسئله سياسى است. ما زمان خودمان يه مرتبه ديدم گفتند عكس امام (خمينى ره) تومان است. شما نمىدونم يادتان مىآيد يا نه، عكس امام توى ماه است. حالا)
خوشبختانه محققان باارزش عصر اخير در اين زمينه تحقيقاتى كردهاند و ريشه اين دروغ را پيدا كردهاند. اول كسى كه اين دروغ را بافت، يك قاضى بود كه اين قاضى منصوب منصور دوانيقى بود كه به امر منصور دوانيقى مأمور شد كه اين شايعه را درست كنند. دكتر شريعتى يه چيزى مىگويد؟ مىگويد كه: شايعه را دشمن سفارش مىدهد. يكى هم اين سفارش را مىگيرد مىسازد، عوام هم پخش مىكنند.
اجمالاً امام حسن (عليه السلام) اين است. حالا بدين مناسبت يه مقدارى راجع به شايعه صحبت كنيم: عرض كنم كه سوره توبه آيه 47 قرآن مىفرمايد كه:
«توى جبهه يك عده مىخواستند جيم شوند مىگفتند: اجازه بده مرخصى، خواهرم عروس مىشود، عمهام مريض است، مىخواستند از سربازى فرار كنند، قرآن مىگويد كه:
«اول به اينها اجازه نده». «لِمَ اذنت لَهُم»: چرا به ايشان اجازه دادى؟ «لا يستأذنك الذين يؤمنون»: اونى كه ايمان دارد توى جبهه مىايستد، مرخصى نمىرود، جيم نمىشود.
«انَّما يَستأذنك الذين لا يؤمنون»: اون هايى اجازه مرخصى مىگيرند كه مىخواهند جيم شوند. ايمان به خدا و قيامت ندارند. «و ارتابت قلوبهم» قلبهاى اينها «ريب» دارند، شك دارند. دو دل اند،، بعد مىفرمايد كه: « ولو اراد الخروج» اگر اينها واقعاً بچه جبهه بودند، آماده بودند، دوره مىديدند،. حالا بعد مىفرمايد كه: «ولو خرجوا فيكم» اگر همه خارج شوند با شما جبهه بيايند «ما زادوكم الاّ خبالاً و لاَوضعوا اخلالكم»، يعنى بين شماها شايعه پخش مىكنند. اين سربازها به درد نمىخورند چون منافق و ترسو، و ايمان ندارند، بهانه مىگيرند، به بهانه مىخواهند مرخصى بگيرند. اگر هم بيايند، «اَوضعوا خلالكم» يعنى شايعه به وجود مىآورند، براى چى؟ «يبغونكم الفتنه»: مىخواهند فتنه به وجود بياورند
شايعه پراكنى و جاسوسى، نشانه افراد منافق
«عوفيكم سمّاعون لهم»: مىخواهند اطلاع فروشى كنند، اطلاعاتى مىگيرند و اطلاعات محرمانه را. «لقدابتغوالفتنه»: اينها قبلاً هم اطلاع فروشى مىكردند. «و قلَّبوا لك الامور»: امور را براى شما قلب مىكنند، واژگون مىكنند. اجمالاً در سوره توبه چند تا آيه هست براى افراد كه ايمان ندارند و نبودشان و حضورشان بهتر است شايعه، حديث داريم:
«كفى بالمرء كذبا» در دروغ گويى مرد همين بس «ان يحدث بكل مالسمعه» هر چى شنيد نقل مىكند. هر چى شنيد بايد نقل كند. هر چى شنيديم بايد تحقيق كنيم به خصوص آدمهاى تحصيل كرده، هرچى شنيديد تحقيق كنيد. البته من دفاع نمىكنم. جرم هايى هست و جنايتكارانى هستندو. اما بيائيم يه مرتبه، يه موجى راه بياندازيم دانشگاه اينچنين است. بابا توى دانشجوها دهها هزار بچه حزب اللهى است. حالا دو تا دانشجو هم ممكن است همچين كنند. آخوندها همچينند. بابا صد و پنجاه هزار آخوند داريم 53 تا خرابند. بازارىها كلاه بردارند، بابا توى بازار آدمهاى خوبى داريم ، حالا ده تا هم كلاه بردارند. ادارهاىها رشوه مىگيرند، توى ادارهاىها هم آدم مخلص و خدوم داريم. حالا چند تا هم رشوه مىگيرند. اينكه انسان چهار تا، صد تا، بيست تا را ببيند، يا مثلاً بگويد كاشونىها چنينند، تبريزىها و اصفهانىها چنينند. اين را يه مقدارى مواظب قيامت باشيم «كفى بالمرء كذبا» در دروغ مرد هيمن بس كه «يحدث بكل مالسمعه».
قصه را مىكشند كه امام حسن مجتبى (عليه السلام) هم چهارصد تا زن گرفت. مىگويم كه چهارصد تا زن، بچه هاشون چطور بودند. كسى كه چهار صد تا زن دارد، لااقل بايد چهارصد تا هم بچه داشته باشد. آخر دروغ شاخ دارد، يه آقاى بزرگوارى كسانى كه زنش مىزاييد پولشان مىداد. منتهى پير شده بود. توى شلوغى مىرفتند به آقا مىگفتند خدا به ما بچه داده، يه صد تومانى، صد تومان قديم هم خيلى بود. گفتند: آقا خَرَف و پير شده. روز عيد كه شلوغ است مىروند،
دست آقا را ببوسند. مىرويم مىگوئيم خدا به ما بچه داده، صد تومان مىگيريم. نباشد آقا را امتحان كنيم، مرجع تقليد است، رفتند گفتند. توى شلوغى مىرفتند، كه آقا سرگرم ياللّه، بفرمائيد باشد. آقا قدمش مبارك، صد تومان. دو مرتبه نيمه شعبان، رمضان، و عيد فطر و قربان و تولد امام حسين (عليه السلام)، بعثت، هفت، هشت دفعه توى عيدها كه مىريختند دست آقا را ببوسند، كه اتاق پر بود، توى شلوغى دم ظهر كه هر كسى گيج است مىرفت و مىگفت. آقا دفعه هفتم گفت: قدر خانمت را داشته باش، پارسال تا يه حال هفت بار برايت زائيده. (خنده حضار) گفت: ديدى گفتم آقا مىفهمد.
گاهى وقتها طرف روى خود نمىآورد، آخه بابا نامردها امام حسن (عليه السلام) اگر چهارصد زن داشته، چهارصد تا هم، بعد اين زنها كجا بودند؟ خونه شون كجا بود؟ چى چى مىخوردند؟ آخه دروغ هم حساب و كتاب دارد.
خيلى امام حسن (عليه السلام) مظلوم بود.
حديث داريم: «ليس بين الحق و الباطل الا اربع السابع» يعنى هر چه شنيدى با هر چه ديدى.
«الباطل ان تقول سمعت» حديث داريم در نهج البالغه است.
اميرالمؤمننين (عليه السلام) مىفرمايد، باطل اين است كه مىگويى شنيدم.
«و الحق ان تقول رأيت» باطل اين است كه بگويى شنيدم و حق اين است كه بگويى ديدم.
حتى با قرائنى هم نمىشود چيز كرد، حتى اگر يك قاضى مردى را از زير لحاف كشيد بيرون با يك زن نامحرمى نمىتواند بگويد زنا كرديد. مىتواند توبيخ و تنبيهش كند اما زنا بايد ثابت شود، صِرف اينكه ايشان مىرفت كه دزدى كند، مىرفت كه اين خلاف را، بله براى رفتنش و آماده باشش بايد تنبيهش كرد، امّا جرم بايد ثابت شود
غيبت و تهمت، خوردن گوشت برادر است
خيلى راحت ما آبروى افراد را مىريزيم، اگر از من بپرسند توى جمهورى اسلامى مشكلترين مسئله چيه؟ مىگويم، اينكه هيچى ارزانتر از آبروى مسلمان نيست. به راحتى آبروى هم را مىريزند. آن وقت هم مىدانى آبرو ريختن چقدر خطر دارد. از اينكه گوشت كسى را بكنى بدتر است، چون اگر گوشت زنده كسى را بكنى جايش پُر مىشود، آبرو كه رفت مثل گوشت مرده است ديگه جايش پر نمىشود به همين خاطر گفتهاند غيبت كردن مثل خوردن گوشت مرده است. گوشت زنده جايش پُر مىشود، گوشت مرده جايش پُر نمىشود.
چرا مىگويند، غيبت كردن مثل گوشت مرده است، چون مرده نمىتواند از خودش دفاع كند. اين آقايى هم كه غيبتش را مىكنى نيست كه از خودش دفاع كند. اصلاً يك بابى داريم به نام: «باب النهى بالقول بغير علم» باب فقهى است. چيزى را كه نمىدانى نگو.
«لاتقف ماليس لك به علم» چيزى را كه نمىدانيد، نگوئيد.
از تهمت هايى كه به امام حسن (عليه السلام) زدند راجع به اين است. امامان ما هيچ نقطه ضعف، صد سال بعد از شهادت امام حسن (عليه السلام) منصور دوانيقى پول داد به يك قاضى نامرد. گفت: حديث جعل كن براى شكستن بنى هاشم. هر چى شنيدهايد تحقيق كنيد، توى اينترنت، يا كتاب باشد بدون تحقيق چيزى را قبول نكنيد من دنباله بحثم باز بحث دارم، وقت اين جلسه تمام شد.
«اللهم صلّ على محمد و آل محمد و عجل فرجهم »