إعـــــــلان

تقليص

للاشتراك في (قناة العلم والإيمان): واتساب - يوتيوب

شاهد أكثر
شاهد أقل

تعليم اللغة الفارسية

تقليص
X
  •  
  • تصفية - فلترة
  • الوقت
  • عرض
إلغاء تحديد الكل
مشاركات جديدة

  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    بالا= علو
    مي بينيم = نشاهد
    مي توانيم = نستطيع
    قشنگ = جميل
    بزرگ = کبير
    جالب = رائع
    منظره = منظر
    چيزهايي = اشياء
    ساختمان = مبني
    ساختمانها = مباني
    برجها = ابراج
    زماني = حين
    آمدم = جئت
    فکر نمي کردم = ما کنت أتصور
    مدرن = حديث
    فکر مي کردم = کنتَ أتصور
    ببينم = أشاهد
    فکر مي کردي = کنتَ تتصور
    خانه = بيت
    يک طبقه = طابق واحد
    وقتي = عندما
    بچه = طفل
    بودم = کنتُ
    زندگي مي کرديم = کنا نعيش

    ***********


    تعلمنا المفردات اذن الي الجزء الاول من الحوار:


    علي: از اين بالا مي توانيم تهران را ببينيم، خيلي قشنگ است.
    علي: من هذا العلو نستطيع أن نري طهران، جميلة جداً.
    محمد: آره. تهران خيلي بزرگ وزيبا است.
    محمد: نعم. طهران کبيرة جداً وجميلة.
    علي: به نظر تو چه چيزهايي در تهران جالب هستند؟
    علي: برأيک أيّ الاشياء في طهران رائعة؟
    محمد: ساختمانها وبرجهاي بلند تهران براي من خيلي جالب است. زماني که به ايران آمدم، فکر نمي کردم در تهران ساختمانهاي مدرن هم ببينيم.
    محمد: مباني وابراج طهران العالية رائعة جدا بالنسبة لي. حين جئت الي ايران، ما کنت أتصور أن أشاهد في طهران مباني حديثة أيضاً.
    علي: يعني فکر مي کردي که ساختمانهاي تهران قديمي هستند؟
    علي: يعني کنتَ تتصور انّ مباني طهران قديمة؟
    محمد: آره. فکر مي کردم که بيشتر خانه ها يک طبقه است وتهران شهر کوچکي است.
    محمد: نعم. کنتُ أتصور أن أغلب البيوت ذات طابق واحد وأنّ طهران مدينة صغيرة.
    علي: وقتي من بچه بودم در يک خانه ي بزرگ يک طبقه زندگي مي کرديم.
    علي: عندما کنتُ أنا طفلاً، کنّا نعيش في بيت کبير ذي طابق واحد.

    ***********


    المفردات: الجزء الثاني

    زندگي نمي کنيد = لا تعيشون
    فروخت = باع
    پدرم = والدي
    آپارتمان = شقة
    زندگي مي کنيم = نعيش
    کدام؟أيّ؟
    بيشتر = أکثر
    دوست داري = تحبّ
    دوست داشتم = کنتُ أحبّ
    حياط = باحة
    برادرها = اخوان
    بازي مي کرديم = کنّا نلعب
    مي بيني = تشاهد
    مي تواني ببيني = تستطيع ان تشاهد
    کوچه = زقاق
    کوچه ها = أزقة

    ***********


    الآن نستمع الي الجزء الثاني من الحوار.

    محمد: الآن در آنجا زندگي نمي کنيد؟
    محمد: ألا تعيشون الآن هناک؟
    علي: نه پدرم آن خانه ي زيبا وقديمي را فروخت والآن در يک آپارتمان زندگي مي کنيم.
    علي: لا. باع والدي ذلک البيت الجميل والقديم، والآن نعيش في شقة صغيرة.
    محمد: کدام را بيشتر دوست داري؟ خانه ي قديمي يا آپارتمان را؟
    محمد: أيّهما تحبُّ أکثر؟ البيت القديم أم الشقة؟
    علي: من آن خانه را بسيار دوست داشتم. در حياط آن با برادرهايم بازي مي کردم.
    علي: أنا أحببتُ ذلک البيت کثيراً. کنتُ ألعبُ في باحته مع اخواني.
    محمد: برجهاي تهران خيلي مدرن وزيبا هستند.
    محمد: أبراج طهران حديثة جداً وجميلة.
    علي: درست است. اما هنوز هم خانه هاي قديمي را در کوچه ها مي تواني ببيني.
    علي: صحيح. لکن يمکنک أنّ تشاهد حتي الآن البيوت القديمة في الأزقة.

    ***********


    نستمع الآن الي الحوار کاملا باللغة الفارسية.

    علي: از اين بالا مي توانيم تهران را ببينيم، خيلي قشنگ است.
    محمد: آره. تهران خيلي بزرگ وزيبا است.
    علي: به نظر تو چه چيزهايي در تهران جالب هستند؟
    محمد: ساختمانها وبرجهاي بلند تهران براي من خيلي جالب است. زماني که به ايران آمدم، فکر نمي کردم در تهران ساختمانهاي مدرن هم ببينيم.
    علي: يعني فکر مي کردي که ساختمانهاي تهران قديمي هستند؟
    محمد: آره. فکر مي کردم که بيشتر خانه ها يک طبقه است وتهران شهر کوچکي است.
    علي: وقتي من بچه بودم در يک خانه ي بزرگ يک طبقه زندگي مي کرديم.

    ***********


    محمد: الآن در آنجا زندگي نمي کنيد؟
    علي: نه پدرم آن خانه ي زيبا وقديمي را فروخت والآن در يک آپارتمان زندگي مي کنيم.
    محمد: کدام را بيشتر دوست داري؟ خانه ي قديمي يا آپارتمان را؟
    علي: من آن خانه را بسيار دوست داشتم. در حياط آن با برادرهايم بازي مي کردم.
    محمد: برجهاي تهران خيلي مدرن وزيبا هستند.
    علي: درست است. اما هنوز هم خانه هاي قديمي را در کوچه ها مي تواني ببيني.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    خوب! = حسناً!
    گفتي = قلتَ
    برجها = أبراج
    بلند = عالي
    برايت = بالنسبة إليک
    بزرگراه = الطريق السريع
    بزرگراه ها = الطرق السريعة
    مدرن = حديث
    پارک = حديقة
    پارکها = حدائق
    شايد = ربما
    منظورت اين است که = تقصد أنّ
    دوست دارم = أحبّ
    آنجا = ذلک المکان
    درخت = شجرة
    درختها= اشجار
    گل = وردة
    گلها = ورود
    معمولا= ًعادة
    پر از = مليء ب
    پل = جسر
    پلها = جسور
    مهندسان = مهندسون
    درست کرده اند = قد أنشأوا

    ********


    تعلمنا المفردات والآن الي الجزء الأول من الحوار.

    علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟
    علي: حسناً! قلت أبراج طهران العالية رائعة بالنسبة اليک. ما هي الأشياء الاخري الرائعة بالنسبة لک؟
    محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند.
    محمد: طرق طهران السريعة وحدائقها أيضاً جميلة وحديثة.
    علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست.
    علي: ربما تقصد طريق "مُدرّس" السريع، أطراف طريق "مُدرّس" السريع جميلة جداً.
    محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد.
    محمد: نعم.أنا أحبّ ذلک المکان کثيراً. فيه أشجار وورود جميلة.
    علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است.
    علي: عادة جانبا طرق طهران السريعة ملئية بالأشجار والورود.
    محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند.
    محمد: لهذه الطرق السريعة جسور ضخمة أيضاً.
    علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.
    علي: نعم، المهندسون الايرانيون أنشأوا طرقاً سريعة وجسوراً کثيرة خلال الاعوام العشرين الأخيرة.

    ********

    المفردات: الجزء الثاني

    کمک = مساعدة
    خارجي ها = الأجانب
    بيشتر= أغلب
    چيزها = أشياء
    توليد مي کنند = ينتجون
    مي سازند = يصنعون
    وجود دارد = يوجد
    پيشرفته = متطور
    زياد = کثير
    هشت = ثمانية
    زندگي مي کنند = يعيشون
    هنوز= مازال
    ساخت = صنع
    در دست ساخت = قيد الإنشاء

    ********

    الجزء الثاني من الحوار.

    محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟
    محمد: يعني أنشأها المهندسون الايرانيون؟ بدون مساعدة الأجانب؟
    علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند.
    علي: نعم، الايرانيون ينتجون ويصنعون أغلب الأشياء بأنفسهم.
    محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟
    محمد: هل توجد في المدن الايرانية الاخري طرق سريعة وجسور ضخمة؟
    علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند.
    علي: طبعاً. المدن الايرانية الکبري منظورة مثل طهران.
    محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند.
    محمد: هذا جيد. ولابدّ أن تکون للمدن الکبري مثل طهران واصفهان جسور وطرق سريعة کثيرة.
    علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است.
    علي: نعم. يعيش في طهران ثمانية ملايين نسمة. وما زالت هناک طرق سريعة کثيرة قيد الإنشاء.

    ********


    نستمع مرة اخري للحوار باللغة الفارسية.

    علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟
    محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند.
    علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست.
    محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد.
    علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است.
    محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند.
    علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.

    ********


    محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟
    علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند.
    محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟
    علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند.
    محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند.
    علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    خوب! = حسناً!
    گفتي = قلتَ
    برجها = أبراج
    بلند = عالي
    برايت = بالنسبة إليک
    بزرگراه = الطريق السريع
    بزرگراه ها = الطرق السريعة
    مدرن = حديث
    پارک = حديقة
    پارکها = حدائق
    شايد = ربما
    منظورت اين است که = تقصد أنّ
    دوست دارم = أحبّ
    آنجا = ذلک المکان
    درخت = شجرة
    درختها= اشجار
    گل = وردة
    گلها = ورود
    معمولا= ًعادة
    پر از = مليء ب
    پل = جسر
    پلها = جسور
    مهندسان = مهندسون
    درست کرده اند = قد أنشأوا

    ********


    تعلمنا المفردات والآن الي الجزء الأول من الحوار.

    علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟
    علي: حسناً! قلت أبراج طهران العالية رائعة بالنسبة اليک. ما هي الأشياء الاخري الرائعة بالنسبة لک؟
    محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند.
    محمد: طرق طهران السريعة وحدائقها أيضاً جميلة وحديثة.
    علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست.
    علي: ربما تقصد طريق "مُدرّس" السريع، أطراف طريق "مُدرّس" السريع جميلة جداً.
    محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد.
    محمد: نعم.أنا أحبّ ذلک المکان کثيراً. فيه أشجار وورود جميلة.
    علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است.
    علي: عادة جانبا طرق طهران السريعة ملئية بالأشجار والورود.
    محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند.
    محمد: لهذه الطرق السريعة جسور ضخمة أيضاً.
    علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.
    علي: نعم، المهندسون الايرانيون أنشأوا طرقاً سريعة وجسوراً کثيرة خلال الاعوام العشرين الأخيرة.

    ********

    المفردات: الجزء الثاني

    کمک = مساعدة
    خارجي ها = الأجانب
    بيشتر= أغلب
    چيزها = أشياء
    توليد مي کنند = ينتجون
    مي سازند = يصنعون
    وجود دارد = يوجد
    پيشرفته = متطور
    زياد = کثير
    هشت = ثمانية
    زندگي مي کنند = يعيشون
    هنوز= مازال
    ساخت = صنع
    در دست ساخت = قيد الإنشاء

    ********

    الجزء الثاني من الحوار.

    محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟
    محمد: يعني أنشأها المهندسون الايرانيون؟ بدون مساعدة الأجانب؟
    علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند.
    علي: نعم، الايرانيون ينتجون ويصنعون أغلب الأشياء بأنفسهم.
    محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟
    محمد: هل توجد في المدن الايرانية الاخري طرق سريعة وجسور ضخمة؟
    علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند.
    علي: طبعاً. المدن الايرانية الکبري منظورة مثل طهران.
    محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند.
    محمد: هذا جيد. ولابدّ أن تکون للمدن الکبري مثل طهران واصفهان جسور وطرق سريعة کثيرة.
    علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است.
    علي: نعم. يعيش في طهران ثمانية ملايين نسمة. وما زالت هناک طرق سريعة کثيرة قيد الإنشاء.

    ********


    نستمع مرة اخري للحوار باللغة الفارسية.

    علي: خوب! گفتي برجهاي بلند تهران برايت جالب است. ديگر چه چيزي برايت جالب است؟
    محمد: بزرگراه هاي تهران وپارکهايش هم زيبا ومدرن هستند.
    علي: شايد منظور شما بزرگراه مدرس است، اطراف بزرگراه مدرس بسيار زيباست.
    محمد: بله. من آنجا را خيلي دوست دارم. درختها وگلهاي قشنگي دارد.
    علي: معمولاً دو طرف بزرگراه هاي تهران پر از درخت وگل است.
    محمد: اين بزرگراه ها، پلهاي بزرگي هم دارند.
    علي: بله. مهندسان ايراني در اين 20 سال بزرگراهها وپلهاي بسياري درست کرده اند.

    ********


    محمد: يعني اينها را مهندسان ايراني درست کرده اند؟ بدون کمک خارجيها؟
    علي: بله. ايرانيها بيشتر چيزها را خودشان توليد مي کنند ومي سازند.
    محمد: آيا در شهرهاي ديگر ايران هم بزرگراه ها وپلهاي بزرگ وجود دارد؟
    علي: البته. شهرهاي بزرگ ايران مثل تهران پيشرفته هستند.
    محمد: چه خوب. شهرهاي بزرگي مثل تهران واصفهان بايد پلها وبزرگراه هاي زيادي داشته باشند.
    علي: بله. هشت ميليون نفر در تهران زندگي مي کنند. هنوز بزرگراه هاي زيادي در دست ساخت است

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    مي خواهم بروم =أريد أن أذهب
    خوش به حالت = هنيئاً لک
    التماس دعا = أسألک الدعاء
    محتاجيم به دعا = نحن بحاجة إلي الدعاء
    چه مي گويند؟ ماذا يقولون؟
    مي گوييم = نقول
    پس = إذن

    ***********


    إذن نستمع إلي الحوار أولاً بين محمد وعلي.

    محمد: فردا مي خواهم با سعيد به مسجد جمکران بروم.
    محمد: غداً ... أريد أن أذهب مع سعيد الي مسجد جمکران.
    علي: خوش به حالت. التماس دعا.
    علي: هنيئاً لک. أسألک الدعاء.
    محمد: ايرانيها در جواب التماس دعا چه مي گويند؟
    محمد: ماذا يقول الإيرانيون في جواب أسألک الدعاء؟
    علي: مي گوييم محتاجيم به دعا.
    علي: نقول نحن بحاجة إلي الدعاء.
    محمد: پس ... محتاجيم به دعا.
    محمد: إذن ... نحن بحاجة إلي الدعاء.

    ***********


    والآن نستمع إلي الحوار بين محمد وعلي مرة أخري لکن بالفارسية فقط.

    محمد: فردا مي خواهم با سعيد به مسجد جمکران بروم.
    علي: خوش به حالت. التماس دعا.
    محمد: ايرانيها در جواب التماس دعا چه مي گويند؟
    علي: مي گوييم محتاجيم به دعا.
    محمد: پس ... محتاجيم به دعا.

    ***********


    المفردات: الجزء الثاني

    گنبد = قبة
    آبي = أزرق
    شلوغ = مزدحم
    سه شنبه = الثلاثاء
    مردم = الناس
    شهر = مدينة
    مي آيند = يأتون
    اينجا = هنا
    ماشين = سيارة
    ماشين را پارک مي کني = ترکن السيارة
    سمت = جهة
    راست = يمين
    خيابان = شارع
    ماشين را پارک مي کنم = أرکن السيارة
    کي؟ متي؟
    شروع مي شود = يبدأ
    نماز خواندن = إقامة الصلاة
    وقت داريم = لدينا وقت
    نيم ساعت = نصف ساعة
    ديگر= آخر

    ***********


    نعود إلي الحوار وهذه المرة بين محمد وسعيد.

    محمد: آيا آن گنبد مسجد جمکران است؟
    محمد: هل تلک القبة قبة مسجد جمکران؟
    سعيد: بله. آن گنبد آبي وزيباي مسجد جمکران است.
    سعيد: نعم. تلک القبة الزرقاء والجميلة هي قبة مسجد جمکران.
    محمد: چه مسجد بزرگي است! خيلي هم شلوغ است.
    محمد: ما أکبر هذا المسجد! مزدحم جداً أيضاً.
    سعيد: بله. سه شنبه ها، مردم زيادي از شهرهاي قم وتهران به اينجا مي آيند.
    سعيد: نعم. أيام الثلاثاء، يأتي الي هنا کثير من الناس من مدينة قم وطهران.
    محمد: خيلي شلوغ است. ماشين را کجا پارک مي کني.
    محمد: مزدحم جداً. أين ترکنُ السيارة؟
    سعيد: در سمت راست، در آن خيابان ماشين را پارک مي کنم؟
    سعيد: في الجهة اليمني، في ذلک الشارع أرکن السيارة.
    محمد: مراسم دعا کي شروع مي شود؟
    محمد: متي تبدأ مراسم الدعاء؟
    سعيد: نيم ساعت بعد. براي نماز خواندن وقت داريم.
    سعيد: بعد نصف ساعة. لدنيا وقت لإقامة الصلاة.

    ***********


    نستمع مرة اخري إلي الحوار بالفارسية فقط.
    محمد: آيا آن گنبد مسجد جمکران است؟
    سعيد: بله. آن گنبد آبي وزيباي مسجد جمکران است.
    محمد: چه مسجد بزرگي است! خيلي هم شلوغ است.
    سعيد: بله. سه شنبه ها، مردم زيادي از شهرهاي قم وتهران به اينجا مي آيند.
    محمد: خيلي شلوغ است. ماشين را کجا پارک مي کني.
    سعيد: در سمت راست، در آن خيابان ماشين را پارک مي کنم؟
    محمد: مراسم دعا کي شروع مي شود؟
    سعيد: نيم ساعت بعد. براي نماز خواندن وقت داريم.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    دو طرف = جانبان
    جاده = طريق
    جنگل = الغابة
    جنگلها = غابات
    اينجا= هنا
    دوست دارم = أحبّ
    کي؟متي؟
    مي رسيم = نصل
    ساعت پنج = الساعة الخامسة
    خسته شدي = تعبتَ
    خسته نمي شوم = لا أتعبُ
    سرسبز = أرض خضراء
    هواي خنک = جو لطيف
    خنکتر = أبرد قليلاً، ألطف
    به هم = ببعض
    نزديک = قريب
    نزديکتر = أقرب
    شهر= مدينة
    شهرها = مدن

    ************


    تعلّمنا الجزء الأول من المفردات والآن إلي الجزء الأول من الحوار.

    محمد: چه جالب! در دو طرف جاده يا مزرعه است يا جنگل.
    محمد: ما أروعه! علي جانبي الطريق إمّا مزرعة أوغابة.
    سعيد: آره. من جنگلهاي اينجا را خيلي دوست دارم.
    سعيد: نعم. أنا أحبّ الغابات هنا کثيراً.
    محمد: کي به اردبيل مي رسيم؟
    محمد: متي نصل أردبيل؟
    سعيد: ساعت پنج. آيا خسته شدي؟
    سعيد: الساعة الخامسة. هل تعبتَ؟
    محمد: نه. اينجا زمين بسيار زيبا وسرسبز است. خسته نمي شوم.
    محمد: لا. هذه الأرض جميل جداً وخضراء. لا أتعبُ.
    سعيد: بله. اينجا سرسبز تر از تهران است وهوا هم خنکتر ولطيف تر است.
    سعيد: نعم. هذا المکان أکثر خضاراً من طهران والجو أيضاً أبرد قليلاً وألطف.
    محمد: اينجا شهرها به هم نزديکترند.
    محمد: المدن في هذا المکان أقرب من بعضها.

    ************


    المفردات: الجزء الثاني

    به خاطر = بسبب
    هواي خوب = جو لطيف
    روستا = قرية
    روستاها = قري
    زياد = کثير
    ببين = أنظر
    گاو = بقرة
    گاوها = البقر
    گوسفند = خروف
    گوسفندها = خرفان
    مي بينم = أري
    دامداري = تربية المواشي
    کار = مهنة
    فکر مي کنم = أظنّ
    همين طور = کذلک
    سنتي = تقليدي
    مدرن = حديث
    داريم = لنا

    ************


    ندعوکم الآن إلي متابعة الجزء الثاني من الحوار.

    سعيد: به خاطر هواي خوب، شهرها وروستا هاي زيادي در اينجا هست.
    سعيد: بسبب الجو اللطيف، توجد هنا مدن وقري کثيرة.
    محمد: آنجا را ببين! گاوها وگوسفندهاي زيادي نزديک جاده هستند.
    محمد: أنظر هناک! توجد بقرات وخرفان کثيره قرب الطريق.
    سعيد: دامداري يک کار مهم براي اهالي روستاهاست.
    سعيد: تربية المواشي مهنة مهمة لأهالي القري.
    محمد: آيا اين گاوها وگوسفندها مال اهالي همين منطقه هستند؟
    محمد: هل هذه البقرات والخرفان هي لأهالي نفس هذه المنطقة؟
    سعيد: بله. فکر مي کنم همين طور است.
    سعيد: نعم. أظنّ کذلک.
    محمد: آيا دامداري در ايران سنتي است؟
    محمد: هل تربية المواشي تقليدية في ايران؟
    سعيد: مردم روستا ها، گاو وگوسفند دارند. ولي مزارع دامداري مدرن هم داريم.
    سعيد: لأبناء القري، بقرات وخرفان. لکن لنا مزارع حديثة أيضاً لتربية المواشي.

    ************


    نستمع الآن إلي الحوار ثانية باللغة الفارسية.

    سعيد: به خاطر هواي خوب، شهرها وروستا هاي زيادي در اينجا هست.
    محمد: آنجا را ببين! گاوها وگوسفندهاي زيادي نزديک جاده هستند.
    سعيد: دامداري يک کار مهم براي اهالي روستاهاست.
    محمد: آيا اين گاوها وگوسفندها مال اهالي همين منطقه هستند؟
    سعيد: بله. فکر مي کنم همين طور است.
    محمد: آيا دامداري در ايران سنتي است؟
    سعيد: مردم روستا ها، گاو وگوسفند دارند. ولي مزارع دامداري مدرن هم داريم.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    اينجا= هنا
    فکر مي کردم = کنتُ أظنّ
    شهر = مدينة
    کوچک = صغير
    بزرگ = کبير
    مرکز استان = مرکز المحافظة
    به کجا؟ إلي أين؟
    هتل = فندق
    امروز = اليوم
    مي مانيم = نبقي
    فردا = غداً
    خانه = بيت
    پدر بزرگ = جد
    روستا = قرية

    ***********


    ونستمع الآن إلي الجزء الأول من الحوار:

    سعيد: به اردبيل رسيديم. اينجا شهر اردبيل است.
    سعيد: وصلنا الي أردبيل. هنا مدينة أردبيل.
    محمد: فکر مي کردم اردبيل شهر کوچکي است. اما آن شهر بزرگ وزيبايي است.
    محمد: کنتُ أظنّ أنّ اردبيل مدينة صغيرة. لکنّها مدينة کبيرة وجميلة.
    سعيد: بله. شهر اردبيل مرکز استان اردبيل است.
    سعيد: نعم. مدينة أردبيل هي مرکز محافظة اردبيل.
    محمد: الآن به کجا مي رويم؟ به هتل؟
    محمد: إلي أين نذهب الآن؟ إلي الفندق؟
    سعيد: آره. امروز در اردبيل مي مانيم وفردا صبح به لاهرود مي رويم.
    سعيد: نعم. اليوم نبقي في أردبيل وغداً صباحاً نذهب إلي لاهرود.
    محمد: آيا خانه ي علي در لاهرود است؟
    محمد: هل بيت عليّ في لاهرود؟
    سعيد: نه. خانه پدربزرگ علي در لاهرود است. لاهرود روستاي بزرگي است.
    سعيد: لا. بيت جدّ علي في لاهرود. لاهرود قرية کبيرة.

    ***********


    المفردات: الجزء الثاني

    مي بينيم = نشاهد
    مي توانيم ببينيم = نستطيع أن نشاهد
    قله = قمة
    کوه = جبل
    کوهنورد = متسلق الجبال
    کوهنوردها = متسلّقو الجبال
    سرد = بارد
    سردتر = أبرد
    داريم = لدينا
    تقريبا خنک = بارد نسبياً
    مي توانند صحبت کنند = يستطيعون أن يتکلموا
    مي توانيم صحبت کنيم = نستطيع أن نتکلم

    ***********


    نتابع الآن الحوار بين محمد وسعيد.

    محمد: آيا مي توانيم از لاهرود قله کوه سبلان را ببينيم؟
    محمد: هل نستطيع أن نشاهد من لاهرود قمة جبل سبلان؟
    سعيد: البته. کوهنوردها هم از لاهرود به قله سبلان مي روند.
    سعيد: طبعاً. متسلقو الجبال أيضاً يذهبون من لاهرود إلي قمة سبلان.
    محمد: پس فکر مي کنم لاهرود از اردبيل سردتر است.
    محمد: إذن أظنّ أنّ لاهرود أبرد من أردبيل.
    سعيد: بله. ولي ما که لباس مناسب داريم. در آنجا هواي خنک ومزرعه هاي قشنگ وجود دارد.
    سعيد: نعم. ولکن لدينا ملابس مناسبة. هناک الجو بارد نسبياً وتوجد مزارع جميلة.
    محمد: آيا مردم آنجا مي توانند فارسي صحبت کنند؟
    محمد: هل يستطيع الناس هناک أن يتکلموا الفارسية؟
    سعيد: بله. مردم آنجا به فارسي وترکي صحبت مي کنند. ما مي توانيم با آنها فارسي صحبت کنيم.
    سعيد: نعم. الناس هناک يتکلمون الفارسية والترکية. نحن نستطيع أن نتکلم معهم بالفارسية.

    ***********



    نستمع مرة أخري إلي الحوار الکامل باللغة الفارسية.

    سعيد: به اردبيل رسيديم. اينجا شهر اردبيل است.
    محمد: فکر مي کردم اردبيل شهر کوچکي است. اما آن شهر بزرگ وزيبايي است.
    سعيد: بله. شهر اردبيل مرکز استان اردبيل است.
    محمد: الآن به کجا مي رويم؟ به هتل؟
    سعيد: آره. امروز در اردبيل مي مانيم وفردا صبح به لاهرود مي رويم.
    محمد: آيا خانه ي علي در لاهرود است؟
    سعيد: نه. خانه پدربزرگ علي در لاهرود است. لاهرود روستاي بزرگي است.

    ***********



    محمد: آيا مي توانيم از لاهرود قله کوه سبلان را ببينيم؟
    سعيد: البته. کوهنوردها هم از لاهرود به قله سبلان مي روند.
    محمد: پس فکر مي کنم لاهرود از اردبيل سردتر است.
    سعيد: بله. ولي ما که لباس مناسب داريم. در آنجا هواي خنک ومزرعه هاي قشنگ وجود دارد.
    محمد: آيا مردم آنجا مي توانند فارسي صحبت کنند؟
    سعيد: بله. مردم آنجا به فارسي وترکي صحبت مي کنند. ما مي توانيم با آنها فارسي صحبت کنيم.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    خوش به حالت = هنيئاً لک
    اينجا = هذا المکان
    تابستان = صيف
    زمستان = شتاء
    سرد = بارد
    قـُله = قمة
    صعود کرده اي = سبق أن صعدت
    چقدر؟ما؟
    وقتي= عندما
    جوان = شاب
    دوستان = أصدقاء
    دوستانم = أصدقائي
    يک بار = مرة واحدة
    درياچه = بحيرة

    ********


    الحوار: الجزء الاول

    محمد: خوش به حالتان! روستاي شما بسيار زيباست.
    محمد: هنيئاً لکم! قريتکم جميلة جداً.
    پدر بزرگ: اينجا در تابستان خيلي قشنگ است، ولي در زمستان خيلي سرد است.
    الجدّ: هذا المکان جميل جداً في الصيف، لکنهّ بارد جداً في الشتاء.
    محمد: آيا به قله سبلان صعود کرده اي؟ اين قله چقدر زيباست!
    محمد: هل سبق أن صعدت إلي قمة سبلان؟ ما أجمل هذه القمة!
    پدربزرگ: وقتي جوان بودم، با دوستانم يک بار به درياچه رفتم.
    الجدّ: عندما کنت شاباً، ذهبتُ مع أصدقائي مرة واحدة إلي البحيرة.
    محمد: درياچه کجاست؟
    محمد: أين البحيرة؟
    پدر بزرگ: کوه سبلان يک کوه آتشفشاني است ودر قله آن يک درياچه هست.
    الجدّ: جبل سبلان جبل برکاني وتوجد علي قمته بحيرة.
    محمد: خيلي عالي است. پس تو ورزشکار بودي؟
    محمد: رائع جداً. إذن أنت کنت رياضياً؟
    پدر بزرگ: بله. من الآن هم ورزش مي کنم وبه چشمه آب گرم شابيل مي روم.
    الجدّ: نعم. أنا أمارس الرياضة الآن أيضاً وأذهب إلي ينبوع الماء الحار في شابيل.

    ********


    المفردات: الجزء الثاني

    کجا؟ أين؟
    چند ؟ کم؟
    توريست = سائح
    اينها = هولاء
    تفريح = تنزّه
    کوهنوردي = تسلّق الجبال
    شنيدم = سمعتُ
    دور = بعيد
    مي آيند = يأتون
    با هم = معاً
    برويد = إذهبوا
    مي رويم = نذهب

    ********


    نستمع الآن إلي الحوار، الجزء الثاني.

    محمد: شنيدم چند چشمه آب گرم در شهر سرعين هست.
    محمد: سمعتُ أنه توجد في مدينة سرعين عدة ينابيع للماء الحار.
    پدر بزرگ: بله. در سرعين وهم در اين روستا چند چشمه آب گرم هست.
    چشمه هاي آب گرم شابيل خيلي دور نيست.
    الجدّ: نعم. توجد في سرعين وفي هذه القرية أيضاً عدة ينابيع للماء الحار.
    ينابيع الماء الحار في شابيل ليست بعيده جداً.
    محمد: در اينجا مسافر وتوريست زياد هست. آيا اينها براي تفريح وکوهنوردي مي آيند؟
    محمد: هنا مسافرون وسياح کثيرون. هل هولاء يأتون للتنزّه وتسلّق الجبال؟
    پدر بزرگ: بله. سبلان وچشمه هاي آب گرم اينجا خيلي معروف است. با هم به چشمه هاي آب گرم هم برويد.
    الجدّ: نعم. سبلان وينابيع الماء الحار هنا معروفة جداً. إذهبوا معاً إلي ينابيع الماء الحار أيضاً.
    محمد: حتماً من وسعيد وعلي به چشمه هاي آب گرم مي رويم.
    محمد: حتماً أنا وسعيد وعلي نذهب إلي ينابيع الماء الحار.

    ********


    والآن نستمع إلي کامل الحوار بالفارسية فقط.

    محمد: خوش به حالتان! روستاي شما بسيار زيباست.
    پدر بزرگ: اينجا در تابستان خيلي قشنگ است، ولي در زمستان خيلي سرد است.
    محمد: آيا به قله سبلان صعود کرده اي؟ اين قله چقدر زيباست!
    پدربزرگ: وقتي جوان بودم، با دوستانم يک بار به درياچه رفتم.
    محمد: درياچه کجاست؟
    پدر بزرگ: کوه سبلان يک کوه آتشفشاني است ودر قله آن يک درياچه هست.
    محمد: خيلي عالي است. پس تو ورزشکار بودي؟
    پدر بزرگ: بله. من الآن هم ورزش مي کنم وبه چشمه آب گرم شابيل مي روم.

    ********


    محمد: شنيدم چند چشمه آب گرم در شهر سرعين هست.
    پدر بزرگ: بله. در سرعين وهم در اين روستا چند چشمه آب گرم هست.
    چشمه هاي آب گرم شابيل خيلي دور نيست.
    محمد: در اينجا مسافر وتوريست زياد هست. آيا اينها براي تفريح وکوهنوردي مي آيند؟
    پدر بزرگ: بله. سبلان وچشمه هاي آب گرم اينجا خيلي معروف است. با هم به چشمه هاي آب گرم هم برويد.
    محمد: حتماً من وسعيد وعلي به چشمه هاي آب گرم مي رويم.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    ديشب = ليلة أمس
    تلفن کردم = إتصلت هاتفياً
    رفتي = ذهبت
    فرودگاه = مطار
    مي روند = يذهبون
    مي خواستند بروند = أرادوا أن يذهبوا
    حاجي = حاج
    چرا؟ لماذا
    چند روز = عدة أيام
    آمدند= جاءوا
    خداحافظي = توديع
    خدا حافظي کردند = ودعّوا
    رفتيم = ذهبنا
    فاميل= أقارب
    خانواده = أسرة
    معمول = عادة

    **********


    کان هذا الجزء الأول من المفردات، والآن نستمع إلي الجزء الأول من الحوار.

    محمد: ديشب کجا بودي؟ تلفن کردم در خانه نبودي.
    محمد: أين کنتَ ليلة أمس؟ إتصلتُ هاتفياً ما کنتَ في البيت.
    حميد: ديشب به فرودگاه رفتم. پدر ومادر سعيد مي خواستند به مکه بروند.
    حميد: ليلة أمس ذهبت إلي المطار. والد سعيد ووالدته أرادا الذهاب إلي مکة.
    محمد: خوب! تو چرا به فرودگاه رفتي؟
    محمد: حسناً! أنتَ لماذا ذهبتَ إلي المطار؟
    حميد: آنها چند روز قبل به خانه ما آمدند وخداحافظي کردند وديشب ما با آنها به فرودگاه رفتيم.
    حميد: هم جاءوا إلي بيتنا قبل عدة أيام وودّعونا وليلة أمس نحن ذهبنا معهم إلي المطار.
    محمد: آيا همه براي خداحافظي با حاجي به فرودگاه مي روند؟
    محمد: هل يذهب الجميع الي المطار لتوديع الحاج؟
    حميد: معمولاً دوستان وفاميل براي خداحافظي به خانه حاجي يا فرودگاه مي روند.
    حميد: عادة يذهب الأصدقاء والأقارب الي بيت الحاج أو المطار للتوديع.

    **********


    المفردات: الجزء الثاني

    قبل از = قبل
    آداب = تقاليد
    يکي = أحد
    بدرقه = توديع
    بعد از = بعد
    سه روز = ثلاثة أيام
    آش = شوربة
    آش مي پزند = يطبخون الشوربة
    توزيع مي کنند = يوزّعون
    ديگران = آخرون
    برگردد = يعود

    **********



    الحوار: الجزء الثاني.

    محمد: پس ايرانيها، قبل ازسفر حج، آداب خاصي دارند.
    محمد: إذن للإيرانيين تقاليد خاصة قبل سفر الحج.
    حميد: بله. يکي از اين آداب، خداحافظي است.
    حميد: نعم. أحد هذه التقاليد هو التوديع.
    محمد: آيا براي خداحافظي آداب خاصي دارند؟
    محمد: هل لهم تقاليد خاصة للتوديع؟
    حميد: بله. آنها با أشعار عرفاني وصلوات، حاجي را بدرقه مي کنند.
    حميد: نعم. هم يودّعون الحاج بأشعار عرفانية والصلوة علي النبيّ وآله.
    محمد: جالب است.
    محمد: رائع.
    حميد: سه روز بعد از سفر حاجي نيز خانواده اش آش مي پزند وبين مردم توزيع مي کنند تا به سلامت بر گردد.
    حميد: بعد ثلاثة أيام من سفر الحاج أيضاً تطبخ أسرته الشوربة وتوزعها علي الناس ليعود بسلام.
    محمد: پس احتمالاً بعد از سفر حج هم آداب جالبي داريد.
    محمد: إذن لکم احتمالاً تقاليد رائعة بعد سفر الحج أيضاً.
    حميد: بله، همين طور است.
    حميد: نعم، کذلک.

    **********


    إعادة لکامل الحوار بالفارسية فقط.

    محمد: ديشب کجا بودي؟ تلفن کردم در خانه نبودي.
    حميد: ديشب به فرودگاه رفتم. پدر ومادر سعيد مي خواستند به مکه بروند.
    محمد: خوب! تو چرا به فرودگاه رفتي؟
    حميد: آنها چند روز قبل به خانه ما آمدند وخداحافظي کردند وديشب ما با آنها به فرودگاه رفتيم.
    محمد: آيا همه براي خداحافظي با حاجي به فرودگاه مي روند؟
    حميد: معمولاً دوستان وفاميل براي خداحافظي به خانه حاجي يا فرودگاه مي روند.

    **********


    محمد: پس ايرانيها، قبل ازسفر حج، آداب خاصي دارند.
    حميد: بله. يکي از اين آداب، خداحافظي است.
    محمد: آيا براي خداحافظي آداب خاصي دارند؟
    حميد: بله. آنها با أشعار عرفاني وصلوات، حاجي را بدرقه مي کنند.
    محمد: جالب است.
    حميد: سه روز بعد از سفر حاجي نيز خانواده اش آش مي پزند وبين مردم توزيع مي کنند تا به سلامت بر گردد.
    محمد: پس احتمالاً بعد از سفر حج هم آداب جالبي داريد.
    حميد: بله، همين طور است.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول


    مي داني= تعلم
    مي دانم = أعلم
    ايرانيها = الايرانيون
    دوست دارند = يحبّون
    وقتي = حينما
    بر مي گردد = يعود
    فاميل = أقارب
    مي روند = يذهبون
    رفتن = ذهاب
    برگشتن= عودة
    خانواده= أسرة
    مي کشند= يذبحون
    قرباني= قربان

    *********


    إذن نستمع الآن إلي الجزء الأول من الحوار.

    حميد: مي داني که سفر حج براي ايرانيها خيلي مهم است.
    حميد: تعلم أن السفر للحج مهم جداً للإيرانيين.
    محمد: بله. مي دانم که ايرانيها سفر حج را دوست دارند.
    محمد: نعم أعلم أنّ الايرانيين يحبّون السفر للحج
    حميد: وقتي حاجي از مکه بر مي گردد، فاميل و دوستانش به فرودگاه مي روند.حميد: حينما يعود الحاج من مکة، يذهب أقاربه و أصدقاوه إلي المطار.
    محمد: پس هم براي رفتن حاجي و هم براي برگشتن او به فرودگاه مي روند. درست است؟
    محمد: إذن يذهبون إلي المطار عند ذهاب الحاج و عند عودته أيضاً. صحيح؟
    حميد: بله. وقتي حاجي به خانه اش مي رسد، برايش گوسفند مي کشند.
    حميد: نعم. حينما يصل الحاج إلي بيته، يذبحون له خروفاً.
    محمد: چه کساني اين کار را مي کنند؟
    محمد: من الذين يفعلون ذلک؟
    حميد: افراد خانواده و فاميل براي حاجي گوسفند مي خرند و آن را قرباني مي کنند.
    حميد: أفراد الأسرة و الأقرباء يشترون للحاج خروفاً و يذبحونه قرباناً.

    *********



    المفردات: الجزء الثاني

    گذشت = مرّ
    معلوم مي شود = يتـّضح
    بعد از =بعد
    شلوغ =مزدحم
    يکي دو هفته =أسبوع أو أسبوعان
    مهمان=ضيف
    مهماني=وليمة- ضيافة
    شام=عشاء
    ناهار=غداء
    دعوت مي کنند= يدعون

    *********


    والآن الجزء الثاني من الحوار.

    محمد: آنچه گذشت معلوم مي شود که همه به ديدن حاجي مي روند. درست است؟
    محمد: يتـّضح: مماّ مرّ أنّ الکلّ يذهبون لزيارة الحاج. صحيح؟
    حميد: بله. همه دوستان و فاميل به ديدن حاجي مي روند.
    حميد: نعم. کلّ الأصدقاء والأقرباء يذهبون لزيارة الحاج.
    محمد: پس بعد از سفر حج، خانه حاجي خيلي شلوغ مي شود.
    محمد: إذن بعد السفر للحج، يصبح بيت الحاج مزدحماً جداً.
    حميد: بله. او يکي دو هفته مهمان دارد.
    حميد: نعم. له ضيوف لأسبوع أو أسبوعين.
    محمد: آيا مهماني رسمي هم دارد؟
    محمد: هل له ضيافة رسمية أيضاً؟
    حميد: بله. چند روز پس از بازگشت، حاجي همه را براي مهماني شام يا ناهار دعوت مي کند.
    حميد: نعم. بعد عدة أيام من العودة، يدعو الحاج الجميع لوليمة عشاء أو غداء.

    *********


    الآن نعود ونستمع مرة أخري إلي الحوار کاملاً لکن باللغة الفارسية فقط.

    حميد: مي داني که سفر حج براي ايرانيها خيلي مهم است.
    محمد: بله. مي دانم که ايرانيها سفر حج را دوست دارند.
    حميد: وقتي حاجي از مکه بر مي گردد، فاميل و دوستانش به فرودگاه مي روند.
    محمد: پس هم براي رفتن حاجي و هم براي برگشتن او به فرودگاه مي روند. درست است؟
    حميد: بله. وقتي حاجي به خانه اش مي رسد، برايش گوسفند مي کشند.
    محمد: چه کساني اين کار را مي کنند؟
    حميد: افراد خانواده و فاميل براي حاجي گوسفند مي خرند و آن را قرباني مي کنند.

    *********


    محمد: آنچه گذشت معلوم مي شود که همه به ديدن حاجي مي روند. درست است؟
    حميد: بله. همه دوستان و فاميل به ديدن حاجي مي روند.
    محمد: پس بعد از سفر حج، خانه حاجي خيلي شلوغ مي شود.
    حميد: بله. او يکي دو هفته مهمان دارد.
    محمد: آيا مهماني رسمي هم دارد؟
    حميد: بله. چند روز پس از بازگشت، حاجي همه را براي مهماني شام يا ناهار دعوت مي کند.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    من خوشحالم =أنا مسرور
    سفر مي کنم =أسافر
    جا =مکان
    جاها =أماکن
    مي بينيم =نشاهد
    مي توانيم ببينيم =نستطيع أن نشاهد
    کمي کويري =صحراوي قليلاً
    مسجدها =مساجد
    رستورانها =مطاعم
    چون =لأنّ
    ماشين =سيارة
    ماشين ها =سيارات
    تردد مي کنند =يترددون
    مي رسيم =نصل
    حدود=حوالي

    ********



    الحوار: الجزء الأول.

    محمد: من خوشحالم که با اتوبوس سفر مي کنم. مي توانيم روستاها وجاهاي زيبا را ببينيم.
    محمد: أنا مسرور لأني أسافر بالباص ونستطيع أن نشاهد القري والأماکن الجميله.
    علي: بله. جاده ي تهران- نيشابور قشنگ است. ولي کمي کويري است.
    علي: نعم. طريق طهران- نيشابور جميلة. لکنّها صحراوية قليلاً.
    محمد: مسجدها ورستورانهاي زيادي در اين جاده مي بينم.
    محمد: أشاهد مساجد ومطاعم کثيرة في هذا الطريق.
    علي: درست است. مساجد ورستورانهاي زيادي در مسير هست. چون ماشينهاي زيادي در اين جاده تردد مي کنند.
    علي: صحيح. توجد مساجد ومطاعم کثيرة في الطريق. لأنّ سيارات کثيرة تتردد ، في هذا الطريق.
    محمد: آيا بعد از ظهر به نيشابور مي رسيم؟
    محمد: هل نصل نيشابور بعد الظهر؟
    علي: بله. حدود ساعت 3 .
    علي: نعم. حوالي الساعة الثالثة.

    ********


    المفردات: الجزء الثاني

    مي توانيم برويم = نستطيع أن نذهب
    هتل=فندق
    استراحت مي کنيم =نستريح
    کمي =قليلاً
    گردش مي کنيم =نتجوّل
    بهترين =أفضل
    سوغات =هديّة
    چيست؟=ما هو؟
    سنگ =حجر
    فيروزه =فيروز
    گران=غالي
    نسبتاً =نسبياً
    ارزان=رخيص
    دوست دارم =أحبّ
    انگشتر =خاتم
    مي خرم=أشتري
    دوست دارم بخرم=أحبّ أن أشتري

    ********


    الحوار: الجزء الثاني.

    محمد: آيا مي توانيم امشب به بازار ومسجد جامع نيشابور برويم.
    محمد: هل نستطيع أن نذهب هذه الليلة إلي سوق نيشابور والمسجد الجامع؟
    علي: حتماً. أول در هتل استراحت مي کنيم. بعد براي نماز به مسجد جامع مي رويم وکمي هم در بازار گردش مي کنيم.
    علي: حتماً. نستريح أولاً في الفندق. ثمّ نذهب إلي المسجد الجامع لأداء الصلاة ونتجّول قليلاً أيضاً في السوق.
    محمد: بهترين سوغات نيشابور چيست؟
    محمد: ما هي أفضل هدية تؤخذ من نيشابور؟
    علي: سنگ فيروزه. فيروزه نيشابور بهترين فيروزه دنياست.
    علي: حجر الفيروز. فيروز نيشابور أفضل فيروز في العالم
    محمد: فيروزه خيلي گران است؟محمد: الفيروز.. غال جداً؟
    علي: نه، اين سنگ آبي زيبا، نسبتاً ارزان است.
    علي: لا. هذا الحجر الأزرق الجميل، رخيص نسبياً.
    محمد: خيلي دوست دارم يک انگشتر فيروزه بخرم.
    محمد: أحبّ کثيراً أن أشتري خاتم فيروز.

    ********


    نستمع الآن إلي کامل الحوار باللغة الفارسية.

    محمد: من خوشحالم که با اتوبوس سفر مي کنم. مي توانيم روستاها وجاهاي زيبا را ببينيم.
    علي: بله. جاده ي تهران- نيشابور قشنگ است. ولي کمي کويري است.
    محمد: مسجدها ورستورانهاي زيادي در اين جاده مي بينم.
    علي: درست است. مساجد ورستورانهاي زيادي در مسير هست. چون ماشينهاي زيادي در اين جاده تردد مي کنند.
    محمد: آيا بعد از ظهر به نيشابور مي رسيم؟
    علي: بله. حدود ساعت 3 .

    ********


    محمد: آيا مي توانيم امشب به بازار ومسجد جامع نيشابور برويم.
    علي: حتماً. أول در هتل استراحت مي کنيم. بعد براي نماز به مسجد جامع مي رويم وکمي هم در بازار گردش مي کنيم.
    محمد: بهترين سوغات نيشابور چيست؟
    علي: سنگ فيروزه. فيروزه نيشابور بهترين فيروزه دنياست.
    محمد: فيروزه خيلي گران است؟
    علي: نه، اين سنگ آبي زيبا، نسبتاً ارزان است.
    محمد: خيلي دوست دارم يک انگشتر فيروزه بخرم.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول

    هوا =الجو
    خنک =بارد نسبياً
    دلپذير =منعش
    مي مانند =يبقون
    مي مانند =يرغبون البقاء
    چرا؟ =لماذا؟
    چون=لأنّ
    لذت مي برند =يستلذون
    مي خواهند لذت ببرند =يريدون أن يستلذوا
    مي رويم =نذهب
    آرامگاه =مرقد
    امامزاده=حفيد أحد الأئمة
    دوست دارم=أحبّ

    ********



    الحوار: الجزء الأول.

    محمد: امروز صبح هوا سرد بود.
    محمد: کان الجو بارداً صباح هذا اليوم.
    علي: آره. صبح نيشابور خنک ودلپذير است. بعضي از مسافران دوست دارند شب در نيشابور بمانند.
    علي: نعم. صباح نيشابور بارد نسبياً ومنعش. يحبّ بعض المسافرين أن يبقوا الليل في نيشابور.
    محمد: چرا؟
    محمد: لماذا؟
    علي: چون مي خواهند از هواي صبح نيشابور لذت ببرند.
    علي: لأنهم يريدون أن يستلذوا بجوّ صباح نيشابور.
    محمد: امروز به کجا مي رويم؟
    محمد: إلي أين نذهب اليوم؟
    علي: براي ديدار از آرامگاه عطاّر وخياّم مي رويم.
    علي: نذهب لزيارة مرقدي عطاّر والخيام.
    محمد: خيلي خوب است. من اين دو شاعر ايراني را بسيار دوست دارم.
    محمد: جميل جدّاً. أنا أحبّ هذين الشاعرين الايرانيين کثيراً.
    علي: آرامگاه کمال الملک و يک امامزاده هم در آنجاست.
    علي: هناک أيضاً مرقد کمال الملک وأحد أحفاد الأئمة.

    ********


    المفردات: الجزء الثاني

    آنجا =هناک
    مي رويم =نذهب
    دوست داري برويم =تحبّ أن نذهب
    مسجد چوبي =مسجد خشبي
    جا =مکان
    جاها =أماکن
    بسياري=کثير
    دوربين =عدسة
    دوربينت=عدستک
    خريدي=إشتريتَ
    مي خرم=أشتري

    ********


    الحوار: الجزء الثاني.

    محمد: بعد از ظهر چکار مي کنيم؟
    محمد: ماذا نفعل بعد الظهر؟
    علي: آيا دوست داري به مسجد چوبي برويم؟
    علي: هل تحبّ أن نذهب إلي المسجد الخشبي؟
    محمد: خوب است. اين شهر، جاهاي ديدني بسياري دارد.
    محمد: جيدّ. لهذه المدينة أماکن ملفتة کثيرة.
    علي: چون خيلي قديمي است. آيا براي دوربينت فيلم خريدي؟
    علي: لأنّها قديمة جدّاً. هل اشتريت فيلماً لعدستک؟
    محمد: نه. امروز مي خرم.
    محمد: لا. أشتري اليوم.

    ********


    ندعوکم الآن أعزاءنا المستمعين إلي أن تستمعوا معنا إلي الحوار کاملاً وباللغة الفارسية فقط.

    محمد: امروز صبح هوا سرد بود.
    علي: آره. صبح نيشابور خنک ودلپذير است. بعضي از مسافران دوست دارند شب در نيشابور بمانند.
    محمد: چرا؟
    علي: چون مي خواهند از هواي صبح نيشابور لذت ببرند.
    محمد: امروز به کجا مي رويم؟
    علي: براي ديدار از آرامگاه عطاّر وخياّم مي رويم.
    محمد: خيلي خوب است. من اين دو شاعر ايراني را بسيار دوست دارم.
    علي: آرامگاه کمال الملک و يک امامزاده هم در آنجاست.

    ********


    محمد: بعد از ظهر چکار مي کنيم؟
    علي: آيا دوست داري به مسجد چوبي برويم؟
    محمد: خوب است. اين شهر، جاهاي ديدني بسياري دارد.
    علي: چون خيلي قديمي است. آيا براي دوربينت فيلم خريدي؟
    محمد: نه. امروز مي خرم.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    رد
    المفردات: الجزء الاول


    بستان= باغ
    مرقد= آرامگاه
    تعلم= مي داني
    أظنّ= فکر مي کنم
    رسّام= نقاش
    رسّامون= نقاشان
    أفضل= بهترين
    حوالي= حدود
    ثمانون=80 هشتاد
    قبل= پيش
    توفّي= در گذشت
    حداثة= نوجواني
    ثمّ= سپس
    من هناک= از آنج

    *******

    الحوار: الجزء الأول.

    محمد: اين باغ بسيار زيباست. آرامگاه کمال الملک هم ديدني است.
    محمد: هذا البستان جميل جدّاً. مرقد کمال الملک أيضاً ملفت.
    علي: آيا مي داني کمال الملک که بود؟
    علي: هل تعلم مَن کان کمال الملک؟
    محمد: فکر مي کنم نقاش بوده. درست است؟
    محمد: أظنّ أنّه کان رسّاماً. صحيح؟
    علي: بله. او از بهترين نقاشان ايران بوده وحدود 80 سال پيش در گذشته است.
    علي: نعم. انّه کان من أفضل رسّامي ايران وقد توفي قبل حوالي ثمانين عاماً.
    محمد: آيا او اهل شهر نيشابور بوده؟
    محمد: هل کان هو من أهالي مدينة نيشابور؟
    علي: نه. کمال الملک کاشاني بوده ودر سن نوجواني به تهران، وبعد از آنجا به اروپا رفته است.
    علي: لا. کان کمال الملک کاشانياً وذهب إلي طهران في سنّ الحداثة وثمّ ذهب من هناک إلي اوروبا.

    *******


    المفردات: الجزء الثاني

    تعلّم= آموختن
    فنّي= هنري
    أصبح= شد
    شيخوخة= پيري
    آخر العمر= پايان عمر
    هنا= اينجا
    عاش= زندگي کرد
    لوحة= تابلو
    لوحات= تابلوها
    متحف= موزه
    متاحف= موزه ها
    البلدان الأخري= کشورهاي ديگر

    **********

    الحوار: الجزء الثاني.

    محمد: آيا کمال الملک براي آموختن نقاشي به اروپا رفت؟
    محمد: هل ذهب کمال الملک إلي اوروبا لتعلّم الرسم؟
    علي: بله، سپس به ايران بازگشت ومدير يک مدرسه هنري شد.
    علي: نعم، ثمّ عاد إلي ايران وأصبح مديراً لمدرسة فنية
    محمد: پس چرا آرامگاهش در نيشابور است؟
    محمد: فلماذا مرقده في نيشابور؟
    علي: چون در سن پيري، به نيشابور آمد وتا پايان عمرش در اينجا زندگي کرد.
    علي: لأنّه جاء إلي نيشابور في سنّ الشيخوخة وعاش هنا حتي آخر عمره.
    محمد: آيا تابلوهايش هم در نيشابور است؟
    محمد: هل لوحاته أيضاً في نيشابور؟
    علي: نه. تابلوهايش در موزه هاي مختلف ايران وکشورهاي ديگر است.
    علي: لا. لوحاته في مختلف متاحف ايران والبلدان الأخري.

    *******

    نستمع الآن إلي الحوار کاملاً باللغة الفارسية فقط.

    محمد: اين باغ بسيار زيباست. آرامگاه کمال الملک هم ديدني است.
    علي: آيا مي داني کمال الملک که بود؟
    محمد: فکر مي کنم نقاش بوده. درست است؟
    علي: بله. او از بهترين نقاشان ايران بوده وحدود 80 سال پيش در گذشته است.
    محمد: آيا او اهل شهر نيشابور بوده؟
    علي: نه. کمال الملک کاشاني بوده ودر سن نوجواني به تهران، وبعد از آنجا به اروپا رفته است.

    *******


    محمد: آيا کمال الملک براي آموختن نقاشي به اروپا رفت؟
    علي: بله، سپس به ايران بازگشت ومدير يک مدرسه هنري شد.
    محمد: پس چرا آرامگاهش در نيشابور است؟
    علي: چون در سن پيري، به نيشابور آمد وتا پايان عمرش در اينجا زندگي کرد.
    محمد: آيا تابلوهايش هم در نيشابور است؟
    علي: نه. تابلوهايش در موزه هاي مختلف ايران وکشورهاي ديگر است.

    اترك تعليق:


  • ابو حمد
    كتب موضوع تعليم اللغة الفارسية

    تعليم اللغة الفارسية

    تعليم اللغة الفارسية



    المفردات: الجزء الاول

    إجلس= بنشين
    أمس الأول= پريروز
    أشعر بالصداع= سرم درد مي کند
    دوار= سر گيجه
    فم= دهان
    فمک= دهانت
    إفتح= بازکن
    أري= ببينم
    حيناً= گاهي
    لسان= زبان
    لسانک= زبانت
    ألم في البطن= دل درد
    إسمح= إجازه بده
    ضغط الدم= فشار خون
    أقيس= اندازه بگيرم
    رجاءً= لطفاً
    کم= آستين
    إرفع= بالا بزن

    ************


    الحوار: الجزء الاول.

    محمد: سلام.
    محمد: مرحباً.
    خانم دکتر: سلام. بفرما بنشين. چه شده است؟
    طبيبة: مرحبا. تفضل إجلس. ماذا حدث؟
    محمد: از پريروز سرم درد مي کند. حالت تهوع هم دارم.
    محمد: من أمس الأول أشعر بالصداع. لدي غثيان أيضاً.
    خانم دکتر: آيا احساس سر گيجه هم مي کني؟
    طبيبة: هل تشعر بالدّوار أيضاً؟
    محمد: بله. گاهي احساس سرگيجه مي کنم.
    محمد: نعم. أشعر بالدّوار حيناً.
    خانم دکتر: دهانت را باز کن تا زبانت را ببينم. آيا احساس دل درد هم مي کني؟
    طبيبة: إفتح فمک لأري لسانک. هل تشعر بألم في البطن أيضاً؟
    محمد: نه احساس دل درد نمي کنم.
    محمد: لا ، لا أشعر بألم في البطن.
    خانم دکتر: اجازه بده فشار خونت را اندازه بگيرم. لطفاً آستينت را بالا بزن.
    طبيبة: إسمح لي أن أقيس ضغط دمک. رجاء إرفع کمّک.
    محمد: چشم. بفرما.
    محمد: سمعاً. تفضّلي.
    <b>
    التعديل الأخير تم بواسطة ابو حمد; الساعة 09-06-2011, 07:28 PM.
المحتوى السابق تم حفظه تلقائيا. استعادة أو إلغاء.
حفظ-تلقائي
x

رجاء ادخل الستة أرقام أو الحروف الظاهرة في الصورة.

صورة التسجيل تحديث الصورة

اقرأ في منتديات يا حسين

تقليص

المواضيع إحصائيات آخر مشاركة
أنشئ بواسطة مروان1400, يوم أمس, 11:49 PM
ردود 0
18 مشاهدات
0 معجبون
آخر مشاركة وهج الإيمان
بواسطة وهج الإيمان
 
أنشئ بواسطة مروان1400, يوم أمس, 07:32 AM
ردود 0
18 مشاهدات
1 معجب
آخر مشاركة وهج الإيمان
بواسطة وهج الإيمان
 
أنشئ بواسطة مروان1400, 29-06-2025, 05:21 AM
ردود 0
172 مشاهدات
0 معجبون
آخر مشاركة مروان1400
بواسطة مروان1400
 
أنشئ بواسطة وهج الإيمان, 22-07-2024, 03:48 AM
ردود 0
85 مشاهدات
0 معجبون
آخر مشاركة وهج الإيمان
بواسطة وهج الإيمان
 
أنشئ بواسطة وهج الإيمان, 21-07-2024, 01:14 AM
ردود 0
86 مشاهدات
0 معجبون
آخر مشاركة وهج الإيمان
بواسطة وهج الإيمان
 
يعمل...
X