زندگینامه نزار قبانی
نزار قبانی در سال ۱۹۲۳ در شهر دمشق پایتخت سوریه چشم به جهان گشود. دروس ابتدایی و مقطع دبیرستان را در همین شهر گذراند. سپس در رشته حقوق دانشگاه دمشق مشغول به تحصیل شد و توانست در سال ۱۹۴۵ مدرک کارشناسی خود را بگیرد. پس از اتمام تحصیلات، به جای پرداختن به حرفه وکالت بر آن شد تا به هیات دیپلماتیک سفارت سوریه در قاهره بپیوندد و چند سالی در سفارتخانه کشورش در ترکیه، انگلیس، لبنان و اسپانیا مشغول به کار بود. همزمان با انجام امور سیاسی به سرودن شعر نیز پرداخت تا جایی که در سال ۱۹۶۶ تصمیم گرفت میان سیاست و شعر یکی را برگزیند پس جانب شعر را گرفت و از کلیه سمت های سیاسی اش استعفا داد. انتشار اولین دیوان شعر تحت عنوان «قالت لی سمراء» (سمرا به من گفت) با استقبال گسترده مردم مواجه شد و او را به سرودن اشعار هرچه بیشتر تشویق کرد. نزار قبانی در شعرهای اولیه اش، با استادی تمام روحیات و خصوصیات زن را وصف کرد که در میان خاص و عام به شاعر زن شهرت یافت. برخی معتقدند تعلق خاطر او به موضوع زن ناشی از دو مساله و حادثه یی است که به شدت در روح و روان او تاثیر فراوان گذاشت. حادثه اول به خودکشی خواهرش وصال برمی گردد که در عشق خویش ناکام ماند و چاره یی جز انتحار نیافت و حادثه دوم به ترور همسر عراقی اش به نام «بلقیس الراوی» بازمی گردد که در جریان بمب گذاری یک گروهک مخالف رژیم عراق در سال ۱۹۸۱ در سفارت این کشور در بیروت جان باخت. این دو حادثه چنان تاثیری بر روح بی آلایش نزار قبانی گذاشت که شعرهای اولش را به موضوع زن اختصاص داد. عشق قسمت عمده آثار نزار را دربرمی گیرد. خود او چنین اعتراف می کند؛ «من از خانواده یی هستم که شغل آنها عاشقی است. عشق با کودکان این خانواده زاده می شود، همان گونه که شیرینی با سیب متولد می شود. وقتی به یازده سالگی می رسیم عاشق می شویم و در دوازده سالگی دلتنگ می گردیم و در سیزده سالگی از نو عاشق می شویم و در چهارده سالگی دلتنگ می گردیم و در چهارده سالگی دلگیر و دلتنگ. در خانواده ما هر طفلی در سن پانزده سالگی پیر است و در کار عاشقی صاحب طریقه یی.
نزار در پی کشته شدن همسرش بلقیس در سال ۱۹۸۱ قصیده یی می سراید. او در این قصیده لطیف ترین احساسات شاعرانه خویش را برای خواننده بیان می کند و کشته شدن همسرش را بهانه یی برای محکوم کردن فتنه ها و تفرقه های موجود بین عرب ها قرار می دهد. آنجایی که می گوید؛ «اگر آنان درخت زیتونی را از ربع قرن پیش آزاد کردند یا میوه لیمویی را بازگرداندند و پلیدی را از تاریخ محو نمودند از قاتلان تو تشکر خواهم کرد ای بلقیس، اما آنان فلسطین را ترک کردند تا آهویی را بکشند.»
با کشته شدن بلقیس، نزار راهی سوئیس می شود. پس از چندی به فرانسه و سپس به لندن، شهری که همیشه برایش مظهر آرامش و زیبایی بوده، می رود. در این شهر نزار همچنان به سرودن اشعارش ادامه می دهد. کتاب های شعری او یکی پس از دیگری در کشورهای عربی چاپ و خوانندگان با شور و ذوق زایدالوصفی این کتاب ها را خریده و می خرند. شهرت نزار در سراسر جهان عرب زبانزد خاص و عام شده بود. او دیگر به سوریه تعلق نداشت، جهانی او را می طلبید. نزار در آوریل ۱۹۹۸ در لندن چشم از جهان فروبست. اما مردم همچنان خاطره نزار را که با صدای آرام ولی پراحساسش اشعارش را می خواند به یاد دارند. جسد نزار قبانی به دستور حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه با احترام نظامی و تشریفات رسمی بر دوش هزاران نفر از دوستداران شعرش در دمشق زادگاه او به خاک سپرده شد.
نزار قبانی در سال ۱۹۲۳ در شهر دمشق پایتخت سوریه چشم به جهان گشود. دروس ابتدایی و مقطع دبیرستان را در همین شهر گذراند. سپس در رشته حقوق دانشگاه دمشق مشغول به تحصیل شد و توانست در سال ۱۹۴۵ مدرک کارشناسی خود را بگیرد. پس از اتمام تحصیلات، به جای پرداختن به حرفه وکالت بر آن شد تا به هیات دیپلماتیک سفارت سوریه در قاهره بپیوندد و چند سالی در سفارتخانه کشورش در ترکیه، انگلیس، لبنان و اسپانیا مشغول به کار بود. همزمان با انجام امور سیاسی به سرودن شعر نیز پرداخت تا جایی که در سال ۱۹۶۶ تصمیم گرفت میان سیاست و شعر یکی را برگزیند پس جانب شعر را گرفت و از کلیه سمت های سیاسی اش استعفا داد. انتشار اولین دیوان شعر تحت عنوان «قالت لی سمراء» (سمرا به من گفت) با استقبال گسترده مردم مواجه شد و او را به سرودن اشعار هرچه بیشتر تشویق کرد. نزار قبانی در شعرهای اولیه اش، با استادی تمام روحیات و خصوصیات زن را وصف کرد که در میان خاص و عام به شاعر زن شهرت یافت. برخی معتقدند تعلق خاطر او به موضوع زن ناشی از دو مساله و حادثه یی است که به شدت در روح و روان او تاثیر فراوان گذاشت. حادثه اول به خودکشی خواهرش وصال برمی گردد که در عشق خویش ناکام ماند و چاره یی جز انتحار نیافت و حادثه دوم به ترور همسر عراقی اش به نام «بلقیس الراوی» بازمی گردد که در جریان بمب گذاری یک گروهک مخالف رژیم عراق در سال ۱۹۸۱ در سفارت این کشور در بیروت جان باخت. این دو حادثه چنان تاثیری بر روح بی آلایش نزار قبانی گذاشت که شعرهای اولش را به موضوع زن اختصاص داد. عشق قسمت عمده آثار نزار را دربرمی گیرد. خود او چنین اعتراف می کند؛ «من از خانواده یی هستم که شغل آنها عاشقی است. عشق با کودکان این خانواده زاده می شود، همان گونه که شیرینی با سیب متولد می شود. وقتی به یازده سالگی می رسیم عاشق می شویم و در دوازده سالگی دلتنگ می گردیم و در سیزده سالگی از نو عاشق می شویم و در چهارده سالگی دلتنگ می گردیم و در چهارده سالگی دلگیر و دلتنگ. در خانواده ما هر طفلی در سن پانزده سالگی پیر است و در کار عاشقی صاحب طریقه یی.
نزار در پی کشته شدن همسرش بلقیس در سال ۱۹۸۱ قصیده یی می سراید. او در این قصیده لطیف ترین احساسات شاعرانه خویش را برای خواننده بیان می کند و کشته شدن همسرش را بهانه یی برای محکوم کردن فتنه ها و تفرقه های موجود بین عرب ها قرار می دهد. آنجایی که می گوید؛ «اگر آنان درخت زیتونی را از ربع قرن پیش آزاد کردند یا میوه لیمویی را بازگرداندند و پلیدی را از تاریخ محو نمودند از قاتلان تو تشکر خواهم کرد ای بلقیس، اما آنان فلسطین را ترک کردند تا آهویی را بکشند.»
با کشته شدن بلقیس، نزار راهی سوئیس می شود. پس از چندی به فرانسه و سپس به لندن، شهری که همیشه برایش مظهر آرامش و زیبایی بوده، می رود. در این شهر نزار همچنان به سرودن اشعارش ادامه می دهد. کتاب های شعری او یکی پس از دیگری در کشورهای عربی چاپ و خوانندگان با شور و ذوق زایدالوصفی این کتاب ها را خریده و می خرند. شهرت نزار در سراسر جهان عرب زبانزد خاص و عام شده بود. او دیگر به سوریه تعلق نداشت، جهانی او را می طلبید. نزار در آوریل ۱۹۹۸ در لندن چشم از جهان فروبست. اما مردم همچنان خاطره نزار را که با صدای آرام ولی پراحساسش اشعارش را می خواند به یاد دارند. جسد نزار قبانی به دستور حافظ اسد رئیس جمهور وقت سوریه با احترام نظامی و تشریفات رسمی بر دوش هزاران نفر از دوستداران شعرش در دمشق زادگاه او به خاک سپرده شد.
تعليق