
جناب حجه الاسلام والمسلمين آقای حاج شيخ علی رضا گل محمدی می فـرمود :
مـدتی بود که حضرت آیت الله آقای حاج شیخ احمد مجتهدی دامت برکاته پيوسته مصيبت حضرت علی اصغر(ع) را ذکـر می کردند وبه طور غير عـادی و بسيار جانسوز می گريستند .
هنگامی که علت را از ايشان سوال کردم , فرمودند :
چندی قبل يک مرتبه ديدم که حضرت رباب (ع) در حالی که حضرت علی اصغر(ع) را در آغوش دارند تشريف آوردند به ايشان عرض کردم : بی بی جان خوش آمديد اما هرچه نگاه می کردم صورتشان را نمی ديدم لکن چهره ای حضرت علی اصغر ( روحی فداح ) را می ديدم .
طفل بسيار زيبايی بودند و گاه گاهی مرا نگاه می کردند و می خنديدند وبا نگاه عاطفه آميز و مهربان خود خيلی محبت می نمودند و پس از يک ربع ساعت تشريف بردند و ديگر ايشان را نديدم .
در اين مدت پيوسته آن صحنه و مصائب آن حضرت به يادم می آيد و می گريم .
(( لاله ای از ملکوت ))
)
بسم الله الرحمن الرحيم
رباب همسر امام حسین ومادر حضرت علی اصغر (ع)
رباب،دختر امرء القيس بن عدى،همسر سيد الشهدا«ع»و مادر سكينه و علىاصغر(عبد الله). او در سفر كربلا حضور داشت و همراه اسيران به شام رفت،سپس بهمدينه بازگشت و مدت يك سال براى سيد الشهدا«ع»عزادارى كرد و مرثيههايى هم درسوگ آن حضرت سرود. خواستگارانى از اشراف و بزرگان قريش را رد كرد و حاضر نشدبا كسى ازدواج كند.در سوگ ابا عبد الله«ع»پيوسته گريان بود و زير سايه نمى رفت،از فرط گريه و اندوه بر شهادت حسين«ع»يك سال بعد(در سال 62 هجرى)جان باخت. (1) ازجمله سرودههاى او در شهادت امام حسين«ع»ابياتى است كه اينگونه شروع مىشود:
ان الذى كان نورا يستضاء به فى كربلاء قتيل غير مدفون سبط النبى جزاك الله صالحة عنا و جنبتخسران الموازين... (2)
حسين بن على«ع»نيز به اين همسر با فضيلت و ادب و دخترش سكينه و خانهاى كهاين دو را در بر گرفته باشد،محبت داشت و مى فرمود:
لعمرك اننى لاحب دارا تحل بها سكينة و الرباب احبهما و ابذل جل مالى و ليس لعاتب عندى عتاب (3)
بسم الله الرحمن الرحيم
حرمله بن کاهل اسدی کوفی ,آنکه کودک شيرخـوار امام حسـين (ع) را ( به نام علی اصغر , يا عبدالله الرضيع ) در آغوش امام يا روی دست وی با تير به شهادت رساند .
سالها پس از حادثه عاشورا , منهال در سفر حـج ديداری با امام سجاد (ع) داشت . حضرت پرسيد :
حال حرمله چگونه است ؟ گفت : درکوفه است و زنده است . امام او را نفرين کرد که :
(( اللهم اذقه حر الحديد , اللهم اذقه حر النار ))
( خدايا سوزش و گرمای آهن و آتش را به او بچشان )
چون به کوفه برگشت , در ديدار با ( مختار ثقفی) که خروج کرده بود , ناگهان ديد که حرمله را آوردند و به دستور مختار , دست و پايش را بريدند و سپس در آتش افکندند . منهال ماجرای خود با امام سجاد(ع) در دعای امام را نسبت به حرمله بيان کرد .
مختار از اينکه خواسته و دعای حضرت به دست او تحقق يافته , بسيار خوشحال بود .
(( فرهنـگ عاشورا ))
( صفح)
(( پيــام تشـنه ))
اگـــر باشـم چـو مـاهـی آبـگــويـان
مـجــو نـام وفـا زيـن نـنـگ جـويـان
بـکـش تـيــر از گـلـويـم تشـنه امـا
مـکـش منـت از ايـن بـی آبـرويـان
(
(( مگـر کـم می شـد از تو ))
گـل شــاد و خـرم مـی شـد از تـو
دل افسـرده بی غـم می شـد از تو
اگـر يک جـرعه بـر مـی فشـاندی
تو ای دريـا مگـر کـم می شد از تو
(
(( شهـيـد بـی مــزار ))
بـه دور فـلـک گـشـت چــراغ خـود را
در دسـت خــزان سـپـرد بـاغ خـود را
گفـتـم که حسـين اصغـرش کـو ؟ گفتند
بـر سـيـنـه گـرفـتـه لالـه داغ خـود را
(( د
(( بـرگ سـبـز ))
شـد تهــی دست شـه چـرا از کـم و بيش
ســر خـجـلـت فـکـنــد خـود در پيـش
اصـغـــر خـود بـه کـف گـرفت و بگـفت
بـرگ سـبــزی اسـت تـحـفـه درويـش
(( نـای زمـــانـه ))
آن جـمله چـو بـر زبـان مـــولا جـوشـيد
از نـای زمــــانـه نـعــــره لا جـوشـيد
تـنـهــا ز گـلـوی اصـغــر شـش مـاهـه
خـون بـود کـه در جـواب بـابـا جـوشـيد
((
(( جـنـگ نـداشـت ! ))
اصغـر کـه به چهـره از عطـش رنگ نداشت
يـارای سـخـن بـا مـن دلـتـنـگ نـداشـت
يـا رب تـو گــواه بـاش شـش مـاهـه مـن
شـدکشـته ظـلم و با کسـی جنـگ نداشت
شـايد سّــر انـداختـن خــون آن مظلـوم را به آسـمان اين باشـد که مـراتب عبـوديت و فنـاء حسيـنی را اهـل آسـمان ببـيـنـنـد و همـت عـاليـه او معـلـوم شـود که در راه حـق طفـل رضيـع خـود را سـپر دين جـدش قـرار داد .
يـا سّـرش اين است که خـواست قطـره ای از خـون گـلـوی اين طفـل رضيـع به زميـن نرسـد که مبـادا زميـن منـخـسـف شـود يا حبـه از زميـن نرويـد .
يا اينسـت که آسـمان را مشـرف نمـود و او را گنـجينـه خـون اين طفـل رضيـع قـرار داد . ودر لهـوف از حضرت باقر (ع) روايت کـرده که فـرمـود از آن خـون قطـره ای بـر نگـشت به سـوی زميـن .
قـولـه:" فـرمـلـه و حفـر لـه بجفن سـيفه و صلی عليه و دفنه"
و شـايـد سّـر مـاليـدن خـون آقـازاده به بـدنش اين باشـد که خواست روز قيـامت اين بدن به خـون آلـوده را شـفيـع امت جـدّش قـرار دهـد .
و شـايـد سّـر نمـاز خـوانـدن بـر اين آقـازاده اين باشـد که شهـادت اين طفـل رضيـع بزرگ امتحـان حسيـنی بود که باعث تعجـب انبـيـاء و اولـيــاء و مـلائکـه مــلاء اعــلاء و مقـربيـن وکـروبيـن بود که تمـام از او تعجـب نمـودند گــويـا به نمـاز اداء شـکـر الـهـی را بـر توفيـق يافتـن به اين مثـوبت و مصيـبت عظمـی نمـود چـون اعــلاء ارمغـان حسيـنی است .
(( منتخب التواريخ ))
تعليق