سلام به همه
خيلي وقته كه موضوع مشاعره فراموش شده
برادر شبيه العباس اميدوارم كه حالتون خوب باشد
جسارتا عرض ميكنم اين نوشته ي اخري شعر حساب نميشه مثل يه اس ام اس ميمونه.
دل كه رنجيد از كسي خرسند كردن مشكل است
شيشه بشكسته را بيوند كردن مشكل است
ميروم خسته و افسرده و زار
سوي منزلكه ويرانه ي خويش
به خدا ميبرم از شهر شما
دل شوريده و ديوانه ي خويش
ميروم تا ز تو دورش سازم
ز تو اي جلوه ي اميد محال
ميروم زنده به كورش سازم
تا ازين بس نكند ياد وصال
جه حرفهاي سختي مياري آخر شعرات ، خسته شدم تا شعري با حرف لام بيدا كردم لب از ترشح مي باك كن براي خدا كه خاطرم به هزاران كنه موسوس شد كرشمه تو شرابي به عاشقان بيمود كه علم بي خبر افتاد و عقل بي حس شد
الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
به بوی نافهای کاخر صبا زان طره بگشاید ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دلها
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها
به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید که سالک بیخبر نبود ز راه و رسم منزلها
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
همه کارم ز خود کامی به بدنامی کشید آخر نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفلها
حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
آنكه بامال جفا كرد جو خاك را هم ... خاك ميبوسم و عذر قدمش ميخاهم من نه آنم كه بجوراز توبنالم حاشا ... جاكر معتقدو بنده دولتخاهم بسته ام در خم كيسوي تو اميد دراز ... آن مبادا كه كند دست طلب كوتاهم ذره خاكم و در كوي توام وقت خوش است ... ترسم اي دوست كه بادي ببردناكامم
تعليق