إعـــــــلان

تقليص

للاشتراك في (قناة العلم والإيمان): واتساب - يوتيوب

شاهد أكثر
شاهد أقل

مشاعره

تقليص
X
  •  
  • تصفية - فلترة
  • الوقت
  • عرض
إلغاء تحديد الكل
مشاركات جديدة

  • مشاعره

    السلام علیکم و رحمه الله و برکاته


    دوستان عزیزم از عنوان موضوع مضمون موضوع پیداست
    این موضوع مشاعره ست
    شعرمان را با آخرین حرف بیت آخر شعر قبلی شروع می کنیم
    منتظر حضور سبزتان هستم





    سعدی شیرازی



    اي كه گفتي هيچ مشكل چون فراق يار نيست

    گر اميد وصل باشد، همچنان دشوار نيست

    نوك مژگانم به سرخي بر بياض روي زرد

    قصه دل مي‏نويسد حاجت گفتار نيست

    در آن نفس كه بميرم در آرزوي تو باشم

    بدان اميد دهم جان كه خاك كوي تو باشم

    به وقت صبح قيامت، كه سر ز خاك برآرم

    به گفتگوي تو خيزم، به جستجوي تو باشم

    حديث روضه نگويم، گل بهشت نبويم

    جمال حور نجويم، دوان به سوي تو باشم



    شعر بعدی با حرف >> م <<

    موفق باشید

  • #2
    خواهر بغدادية

    سلام

    ترجمه كجاست اكر لط كنيد ؟

    احرار

    تعليق


    • #3
      به نام خدا

      مزرع سبز فلک ديدم و داس مه نو
      يادم از کشته خوش آمد و هنگام درو

      گفتم ای بخت بخفتيدی و خورشيد دميد
      گفت با اين همه از سابقه نوميد مشو

      شعر بعدی با حرف >> و <<

      موفق باشید

      تعليق


      • #4
        المشاركة الأصلية بواسطة ahrar
        خواهر بغدادية

        سلام

        ترجمه كجاست اكر لط كنيد ؟

        احرار
        سلام به دوست عزیز احرار
        اگر منظورتان ترجمه شعر فارسی ست من واقعا شرمنده هستم
        چون ترجمه شعر بسیار سخت است
        خصوصا اگر شعری از حافظ و سعدی و مولانا و فردوسی باشد
        موفق باشید

        تعليق


        • #5


          وام گیرم یک قلم از نگاه مرغ عشق

          می کشم نقش تو را بر لوح عشق


          می زنم بر بوم خود رنگ بهشت

          تا بتابد خاطرت بر سرنوشت


          شعر بعدی با حرف >> ت <<

          تعليق


          • #6
            دستت درد نكونه خاهر ازيزم

            خيلي ممنون

            تعليق


            • #7
              به نام خداوندگار هستی

              تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
              وجود نازکت آزرده گزند مباد

              سلامت همه آفاق در سلامت توست
              به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد

              شعر بعدی با حرف >> د <<

              تعليق


              • #8
                المشاركة الأصلية بواسطة عاشقة الخوئي
                دستت درد نكونه خاهر ازيزم

                خيلي ممنون
                خواهر عزيزم خانم عاشقة الخوئي
                خيلي ممنون كه به اين صفحه سري زدي

                تعليق


                • #9
                  به نام خالق هستي

                  دردی است غیر مردن آن را دوا نباشد ... پس من چگونه گویم کاین درد را دوا کن

                  در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم ... با دست اشارتم کرد که عزم سوی ما کن



                  شعر بعدی با حرف >> ن <<

                  تعليق


                  • #10
                    یا الله

                    نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
                    عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد

                    ارغوان جام عقیقی به سمن خواهد داد
                    چشم نرگس به شقایق نگران خواهد شد

                    این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
                    تا سرا پرده گل نعره زنان خواهد شد

                    تعليق


                    • #11
                      به نام خالق هستي


                      دوست نباشد به حقیقت که او

                      دوست فراموش کند در بلا

                      خستگی اندر طلبت راحتست

                      درد کشیدن به امید دوا


                      شعر بعدی با حرف >> الف <<

                      تعليق


                      • #12
                        بسمه تعالی

                        شعری از مولوی

                        آمده​ام که سر نهم عشق تو را به سر
                        ور تو بگوییم که نی نی شکنم شکر برم

                        برمآمده​ام چو عقل و جان از همه دیده​ها نهان
                        تا سوی جان و دیدگان مشعله نظر برم

                        آمده که رهزنم بر سر گنج شه زنم
                        آمده​ام که زر برم زر نبرم خبر برم

                        گر شکند دل مرا جان بدهم به دل شکن
                        گر ز سرم کله برد من ز میان کمر برم

                        اوست نشسته در نظر من به کجا نظر کنم
                        اوست گرفته شهر دل من به کجا سفر برم

                        آنک ز زخم تیر او کوه شکاف می کند
                        پیش گشادتیر او وای اگر سپر برم

                        گفتم آفتاب را گر ببری تو تاب خود
                        تاب تو را چو تب کند گفت بلی اگر برم

                        آنک ز تاب روی او نور صفا به دل کشد
                        و آنک ز جوی حسن او آب سوی جگر برم

                        در هوس خیال او همچو خیال گشته​ام
                        وز سر رشک نام او نام رخ قمر برم

                        این غزلم جواب آن باده که داشت پیش من
                        گفت بخور نمی​خوری پیش کسی دگر برم

                        تعليق


                        • #13
                          به نام خالق هستي

                          من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
                          عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
                          دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
                          باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی


                          شعر بعدی با حرف >> ي<<

                          تعليق


                          • #14
                            المشاركة الأصلية بواسطة بغداديه
                            به نام خالق هستي



                            من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
                            عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
                            دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
                            باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی


                            شعر بعدی با حرف >> ي<<


                            سلام دوست گرامی

                            اين شعر را به صورت اتفاقی نوشتيد يا شخص خاصی منظورتان بوده است ؟؟؟

                            اميدوارم که بصورت اتفاقی نوشته باشيد

                            لطفاً شعرهای شاد بنويسيد.

                            تعليق


                            • #15
                              به نام الله

                              يک چند بکودکی باستاد شديم.... يک چند به استادی خود شاد شديم

                              پايان سخن شنوکه ما را چه رسيد....از خاک درآمديم و بر باد شديم

                              شعر بعدی با حرف >> م<<

                              تعليق

                              المحتوى السابق تم حفظه تلقائيا. استعادة أو إلغاء.
                              حفظ-تلقائي
                              x

                              رجاء ادخل الستة أرقام أو الحروف الظاهرة في الصورة.

                              صورة التسجيل تحديث الصورة

                              اقرأ في منتديات يا حسين

                              تقليص

                              لا توجد نتائج تلبي هذه المعايير.

                              يعمل...
                              X